اه ای ستارگان،ای که حلالت همچون عروس زیبا برای شب عشوه می ریزدبا من بخوانید.

اه ای کویر ای سنگ ها و خاک های مانده در زیر پاهایم،مرا بشنوید.

ترانه ی من ترانه ای اشناست.ترانه ی دل است.ترانه ی زندگی.ترانه ی جاری شدن.

اه ای کویر ،درخت خشکیده درونت را دریاب.وجودت سرشار از ترانه باد.

اه ای سیاهی پهناور،سینه ات را بشکاف و زندگی را جاری کن تا از ان کویر زنده شود و درخت خشکیده درونش نیز.

اری،ترانه من شاید ترانه باران است.

عشقی که برایم به جا مانده

گمان کرده بودم که مرگ تو یک تباهی و ویرانی است،تاملی جان گداز تر از انچه تصور شود.اما دارم می اموزم که زندگی ات یک نعمت بود و یک رستن و عشقی که برایم به جا مانده.نومیدی مرگ حضور عشق را ویران کرد،اما حقیقت مرگ چه کسی می تواند انچه را داده شده از بین ببرد.می اموزم که دوباره تورا در زندگی نگاه کنم نه در مرگ و هجرتی که کردی.

کجایی؟؟؟!!!!

ـ بگو؛ بگو که کجایی؟

ـ نشسته ام سر راهت خدا خدا که بیایی.

- تو صحن و صاحت چشمات هزار ابر بهاری .

ـ و من دعای کویرم .

ـ خدا خدا که بباری.


اقیانوس من

و به خود می گویم که چرا صدف اقیانوس دل من مروارید نداشت.و کاش طوفان رویایی بیش نبود و ای کاش اندیشه ساحل به مشت های کوبنده امواج اشفته نمی شد.و از عمیق ترین نقطه از اقیانوس دل خود می خواهم ماهی قرمز من همیشه سرخ رنگ بماند تا به ابد و می خواهم که غروب قلب او را نفشارد از درد و ای کاش که اقیانوس دل ما به بارش باران وسیع تر بشود تا هیچگاه نگویم که شب چیز بدیست.

بدون تو

امشب تولدمه؛و این اولین بار در طول زندگی ۱۸ سالمه که تولدم رو تبریک نمی گه.این اولین بار که در روز تولدم کمبود اغوش و طنین زیبای صدایش را حس می کنم.اولین با که در این شب کنارم نیست اما اولین بار نیست که به جای خنده گریه به جای لبخند اشک قرین لحظه هایم می شود.اما هیچوقت در روز تولدم تا این اندازه دلشکسته و دلتنگ نبودم.این اولین بار است که ارزو می کنم ای کاش اصلا سال و ماه و روز و...... ورودم به این کره خاکی در هیچ کجا ثبت نشده بود و ای کاش در کنارم بود یا من در کنارش بودم .این اولین بار است که برادر عزیزم که تنها ۴ سال بیشتر از من این زندگی را لمس کرده بود دیگر نیست تا ساده اما زیبا تنها بگوید:(تولدت مبارک)

گلایم بیشتر از توانم در بیان است .

دلتنگیم بیش از هر چیز دیگر.

ندای دوست

صدایم کن چرا که محتاج صدایت هستم؛همچنانی که کودکی محتاج اوایی مادری است.صدایم کن چرا که صدایت ارامش وجود من است.صدایم کن چرا که عشق را می شود از صدایم خواند از فرسنگ ها دور تر.صدایم کن چرا که انقدر خوابالود بوده ام که مدت هاست صدایت را نشنیده ام.من به تو محتاجم مرا در اغوشت ببیچ.

صدایم کن که قرن هاست صدایم می کنی و من بی باسخ رهایت کرده ام.

اکنون من صدایت می زنم؛تو نیز مرا بی باسخ مگذار .

جوابم را بده تا شرمنده شوم.

کمکم کن تا بشیمان شوم .

مرا ببخش تا همیشه در کنارت بمانم.

ای معبود من......