بدنم 

بی آغوشت

درد میکند

یک اخلاق بدی که دارم این است که با گذشت زمان فراموش میکنم! این زمان ممکن است یک ساعت باشد.یک روز یک هفته یک ماه یک سال...ولی در نهایت فراموش میکنم! نه اینکه آدم ها را فراموش کنم نه اینکه اتفاقات را از یاد ببرم نه اینکه از خوبی هایشان  بگذرم.نه! 

بدی هایی که در حقم کرده اند کم رنگ میشوند...و این هیچ خوب نیست...خوب نیست وقتی یادت میرود و اجازه ی میدهی دوباره به تو نزدیک شوند...یک وقت هایی میبخشم اما فراموش نمیکنم ،دلم صاف نمیشود که نمیشود! اینجور وقت ها بهتر است.تکلیفم با خودم با طرف مقابل مشخص است! اما وقت هایی که فراموش میکنی هیچ خوب نیست...اتفاقات بدی در انتظار است ...اتفاقات خیلی بدی...

عمیقا 

غمگینم

غم در من رخنه کرده است ...

تمام مدت پلک زدم و نفهمیدم چرا به نهنگ عنبر میگویند کمدی!

حسرت به دل عزیز

یک دوستی دارم از اوایل ساخت وبلاگ نگاه و حضورشو حس کردم

همیشه به من محبت فراااااوان داشته

دوستی که هیچی ازش نمیدونم جز یه آدرس ایمیل 

وبلاگی نداره که بهش سربزنم منو نمیشناسه منم نمیشناسمش اما همه ی این سال ها پیگیر اینجا بوده و منو خونده 

بی منت 

بی توقع

نه انتظار خونده شدن داشته نه تبادل لینک نه کامنت نه لایک

اما همیشه بوده ،گاهی هم  پیغام میزاره و منو خوشحال میکنه.

خب دیدم بعد این همه سال باید از همچین دوستی تشکر کرد دیگه.نباید؟

:)

*گاهی فکر میکنم آدمایی که اینجا منو میخونن و مجازی هستن بیشتر ازخیلی از آدمایی که در کنارم هستن منو میشناسن.

من تو نوشته هام هستم همه ی زندگیم ،احساساتم،عقایدم همه چی اینجا بین همین کلماته خیلیا اینو میدونن و وقت نمیزارن و براشون مهم نیست خیلیا حتی نمیدونن که مینویسمو بین نوشته هام زندگی میکنم...ولی اینو میدونم کسی که بخواد منو بشناسه و نخواد منو بخونه با من به بن بست میرسه خب شاید خودخواهانه باشه ولی  تجربه اینو ثابت کرده....چون من اهل حرف زدن نیستم...

مرور

http://atregandom.blogsky.com/1393/04/19/post-347/%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C-

*درج لینک اِرور میده

:)

خیلیا با کاراشون به ما یاد دارن که میتونن ما رو بازی بدن.خب ما هم بهشون یاد میدیم که بازی رفت و برگشت داره.

منو بهارو شوفاژ

دیدید از این جمله ها میگن که با چیزای کوچیک شاد و باش و اینا....

خب از دلخوشی های بهار میتونه این باشه که گوشیمو میزنم به شارژ بعد بدون استرسه ترکیدنش و روشن بودن شوفاژ میزارمش روش خب خوده این مسئله تغییر و اتفاق شگفتی میتونه باشه! البته بماند که بعدش میشینم کنار شوفاژ خاموش سگ لرزه میزنم از سرما :))

با اینا بهارمو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم 




کاش باشی...

مهربانی

از آن زلال هایش

از آن بی منت هایش

نه از آن هایی که  به فقط حرف که باد هواست ختم میشود

نه از آن هایی که تهش به بی توجهی،کم محلی،دروغ و خیانت ختم میشود.

نه از آن هایی که تکلیفشان با خودشان و دیگران و مهربانیشان معلوم نیست.

نه از آن هایی که وقتی برایشان سودی داشته باشد مهربان میشود و دلسوز!

تو مرد عملی 

اهل مهربانی های همیشه و همه جا 

مهربانی های بی قید و شرط نه در گرو منافع.

میدانم که اینگونه هستی

یک جایی ته قلبم میدانم....

هستی،مگر نه؟


روز مره دوست داشتنی من

وقتی آدم  یه مدت از روز مره دلخواهش حتی اگه اون‌روز مره هیچ مطلق باشه،دور میشه تازه قدرشو میدونه.حتی اوه اون روزمره هیچ مطلق باشه.

تو هم شبیه بقیه

خیانت که شاخ و دم نداره

اونم تو روزایی که طرف قسم میخوره تمام حواسش پیش توئه

مهدی اخوان ثالث

می دهم خود را

نویدِ سالِ بهتر

سال ها ست...! 

*سال نو مبارک :)