اندوه که از حد بگذرد،

جایش را میدهد به یک بی اعتناعی مزمن!

بودن یا نبودن،مسئله این است!

با حسرت خاصی گفت:سالی یک بار،فقط عید به عید پدرمو میبینم.خیلی حرفه ها!

زیر لب گفتم:خوش به حالت...

گفت:تو هم سالی یه بار پدرتو میبینی!؟

و حتی تو مخیلشم نمیگنجید چه فکری تو ذهنم تبدیل به جمله"خوش به حالت" شده بود...

مبادا که...

همه را از خودم میرانم

مبادا قصد نزدیک تر شدن داشته باشند

مبادا عاشقم شوند

با کوچکترین نشانه تمام وجودم ناقوس میزند

هشدار میدهد،

باز میدارد مرا از قدم بعدی

از همه میگریزم مبادا بیایند و ادعای عاشقی کنند

مبادا...

من میترسم از اینده

من میترسم از سلام کسی را علیک گفتن

میترسم‌ از تکرار

از مرور و بازگو کردن گذشته

از رد گاه به گاه خاطرات تلخ و شیرین

من میترسم از سایه خاطراتی که نمیدانم ظهر هنگام تا به کجا قد خواهند کشید!

دوست ندارم بروم

دوست ندارم برگردم

همینجا که ایستاده ام را بیشتر دوست دارم 

هرچند اینجا خالی از تنهایی نیست...

نمیدانم....

شاید برای این باشد که به فقط به وضوحِ این "لحظه" یقین دارم و بس!

گاهی بغض لانه میکند کنج هنجره ام

اشک میدود در چشمانم

ریه هایم را پر میکنم 

و انقدر هوا تزریق میکنم تا خفه شود احساسم!

گاهی چشمانم را میبندم

همه چیز در خاطرم تک به تک 

جز به جز نقش میبندد  

برای فرار یا باید با چشمان باز خوابید

یا بر همه چیز رنگ سیاه پاشید تا رنگی برای نقش بستن نماند.

با من چه کردی؟

ویرانم....

تو مسئولی 

تو مسئول درد هایم،مرض هایم،گریه هایم،سکوتم،تو حتی مسئول خنده های مستانه ام هستی!

تو مسئول هر انچه هستی که بر من آید....

با من چه کردی؟

تو موجودی را خلق کردی که کنترلش از دست خودت هم خارج شد!

دیگر نه تو مرا میشناسی نه من خودم را...

تو منی خلق کردی که برای خودم هم غریب است

یک من سرد

تنها

سنگ دل

یک من بیتفاوت

همه را از خود میرانم

مبادا عاشقم شوند 

من از بودن ها و نبودن ها میترسم...  

"رفتن" بیش از همه

ای کاش یک نفر بود 

که واقعا "بود"....

یک نفر 

که "بودنی" بود...

میتوانست با او "ماند"

ای کاش فقط کسی "می آمد" که لازم نباشد برود...

میتوانست با او تا ابد دنیا "یکی شد"

بودن

ماندن

آمدن

یکی شدن....

این فعل ها چقدر سنگین صرف میشوند!

من از تموم آدمای این شهر بیزارم،چون با یکیشون خاطره دارم...

ﺗﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ، 

ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺁﺧﺮ،

ﮐﻨﺎﺭ ﺷﯿﺸﻪ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﺷﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺕ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ
ﺯﻝ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﺩﻭﺭ.... 
آنجایی که رویاهات پر میکشیدن یه روز
ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﯿﺪهد
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﺩ،
ﺍﺯﺣﻀﻮﺭ ﭘُﺮ ﺭﻧﮓ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ
ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﻘﺼﺪﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ..
ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﮤ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﻮﺩ 
ﻭ ﺩﻧﺞ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ...
ﺁﻩ ﺑﮑﺸﯽ،
ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺕ ...
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾﻨﺪﻩ "
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﺭﺵ ...
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻭ ﺗﺎ مقصد ﺩﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯽ...
تا ارام ارام.. عبور کند اتوبوس شهر..، 
از کوچه پس کوچه های شهر خاطره انگیزی که....
کلی از خاطره هایت را درونش دفن کردی...!!

خوب نیستم...

شوخی که نیست! 
سه سال است ندیدمت! 
که رفتی... 
سه سال است معنای دلتنگ شدن برایت را به خوبی درک کرده ام... 
جای خالیت را بارها حس کرده ام... 
اما هنوز با نبودنت خو نگرفته ام... 
به خودم که آمدم دیدم نیستی 
که دیگر برادر ندارم... 
شوخی که نیست! 
سه سال است هر روز بوسیدن صورت سردت برایم تداعی میشود 
سه سال است که سیزده مهر 
سالروز آسمانی شدن تو 
و تاریک ترین روز زندگی من میشود.

رد زخم های عمیق...

رفتن

ترک کردن 

از هر نوع که باشد

همیشه سخت است...

رفتن از یه رابطه

یه خونه

یه شهر

ترک کردن خانواده

محیط کار

رفتن از هر محیط یا شرایطی که بهش عادت کردی

خو گرفتی

دوسش داری

و بهش محتاجی

جز سخت ترینِ سخت ها یا حتی

غیر ممکن ترینِ غیر ممکن هاست!

اما گاهی زمانی میرسد که باید غیر ممکن ترین ها را ممکن کنی...

میرسد زمانی

که مجبوری تن به سخت ترین ها بدهی...

میتوان ناامید شد

به گل نشست

شکست خورد

و مُرد...

یا میتوان به سوگ نشست

مدتی عزاداری کرد

له شد

اما...

با وجود فشاری چندین برابر توان

بلند شد

باز هم ایستاد

و از نو شروع کرد

با این تفاوت که

قامتت تا ابد خمیده خواهند ماند....

:(

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

کَس جای در این کلبه ویرانه ندارد

دل را به کف هر که نَهَم باز بس آرَد

کَس تاب نگه داری دیوانه ندارد

در انجمن عقل فروشان نَنَهم پای 

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد...

سخاوتمند مثل خورشید

اینکه تو مشکلات و شرایط سخت  که به شدت نیاز به همدلی ، پشتوانه و تکیه کردن به کسی رو داری،وجود یه حامی واقعی رو کنارت حس کنی،از خوشبختیای بزرگ یه آدم میتونه باشه!

خوشبختی ای که گاهی به راحتی از کسایی که دوسشون داریم می گیریم...

لطفا

خودتونو

از کسایی که دوستتون دارن و به وجودتون احتیاج دارن

دریغ نکنید...

نمیتونید تصور کنید این کارتون چی به سرشون میاره!

for best ferinds

بی اراده به دنیا میاییم

در حیرت زندگی میکنیم 

و سپس در حسرت میمیریم

اما آنچه هرگز فروغش رنگ فنا نمی پذیرد،

دوستی های پاک و بی آلایش است.