-
4 آذر 1400
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1400 13:24
من خوبم. خیلی خوب.
-
21 اردیبهشت 00
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1400 18:43
این 15 روز اخیر انگار کابوس بود. چرا بیدار نمیشم. چرا نمیگذره.... چرا تموم نمیشه این! این روزا جز بدترین روزای عمرم. خدایا مشکل شخصی با من داری؟
-
7 خرداد 99
دوشنبه 19 خردادماه سال 1399 23:01
این روزا آنقدر تند و خوب گذشت انقدر توی خوده همون لحظه هاش غرق بودم که ثبت نشد تو وبلاگ و کانال اما توی قلبم عمیق حک شد برای تا ابدییت
-
11 اردیبهشت 99
چهارشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1399 23:25
اومدید خونمون و امروز رفتیم انگشتر خریدیم خیلی قشنگه
-
753
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1398 00:52
در مورد دو تا پست قبل هم بگم که به لطف دوستان هاردم سوخت الان دیگه نه عکسی دارم نه هاردی
-
752
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1398 00:46
جا داره یادی کنیم از این پست قدیمی که بعد سال ها هنوز کاربرد خودش داره. معرفی میکنم: گروه فامیلی https://atregandom.blogsky.com/1396/01/27/post-761/
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1398 21:57
مدت زیادیه که وقتی از گوشیم یا هاردم میخوام عکس و فیلمای اظافه رو پاک کنم یهو یه جایی از ذهنم میگه اگه این آدم بمیره و دیگه نباشه چی! حیف نیست! نباید این عکسارو داشته باشی؟ نمیدونم از کجا میاد این فکر شاید چون اونقدری که باید از محمود عکس و فیلم نمونده برامون اما اینو میدونم که وقتی میتونی تصور نبودن و مرگ...
-
30 آذر 98
یکشنبه 1 دیماه سال 1398 10:13
_یه جا بنویس که همیشه یادت باشه اگه یه روز اذیتت کردم بدون دوستت دارم بدون قصدم اذییت کردنت نبوده+.......
-
22 آذر 98
دوشنبه 25 آذرماه سال 1398 21:52
توکل میکنم به خودت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آبانماه سال 1398 21:29
صد رحمت به کره ی شمالی
-
30 مهر 98
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1398 23:16
توکل میکنم به خودت
-
برچسب مطلقه
جمعه 26 مهرماه سال 1398 12:44
. "برچسب مطلقه" بعد از گذشت چندین سال میخوام از تجربه ای بنویسم که هیچوقت ازش حرف نزدم. من نوزده سالگی عاشق اولین پسری که وارد زندگیم شد، شدم و عقد کردیم. پنج ماه سکوت مطلق بودم چون میخواستم زندگیمو حفظ کنم و روزی که فهمیدم تحمل این شرایط برای باقی عمرم اشتباهه و از توانم خارجه همه چیز به مادرم گفتم با اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 مهرماه سال 1398 21:36
لعنت به ایده قبر چند طبقه
-
7 مهر 98
یکشنبه 7 مهرماه سال 1398 23:12
امروز برای دومین بار به خاک سپردیمش... نمیدونم چقدر و تا کجا معنا و جنس این حرف برای دیگران قابل درکه... همه چیز برای بار دوم آوار شد انگار... اینبار از جنس خاطره. هنوز کنار نیومده بودیم هنوز مرور دفعه اول تیغ شده بود تو گلومون تیغی که قرار نبود تکون بخوره نه بالا میومد نه پایین. که دوباره برای بار دوم بازش کردیم......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1398 14:18
انگار بلاگاسکای زحمت کشیده و قالب همه ی وبلاگ هارو سرخود عوض کرده تا این حد یعنی!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1398 02:31
یه جایی خوندم : "میدونم خیلی سختی کشیدی اما نشون دادن زخمات دیگه تکراری شده" شاید برای همینه که دیگه اینجا نمینویسم.... کسی چه میدونه شاید یه روز دور یا نزدیک برگشتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1397 14:32
اینکه هی ازت دور میشم اصلا خوب نیست.یه جوری بغلم کن که تو آغوشت گم بشم که حتی یه نفس از تو یادت خالی نباشم
-
16دی
دوشنبه 17 دیماه سال 1397 22:14
امسال یکی از بهتریناش بود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آذرماه سال 1397 19:59
یه کتابی میخوندم به اسم "بیرون ذهن من" داستان دختری به اسم ملودی بود خلاصه اش این بود که: اگر ملودی فقط میتوانست به دیگران بگوید که چه چیزهایی میداند و چه فکرهایی میکند، همهچیز تغییر میکرد.اما این اتفاق نمیافتد، چون ملودی نمیتواند حرف بزند. نمیتواند راه برود. نمیتواند بنویسد. او درون ذهن خودش گیر...
-
اَند اِگین
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1397 08:55
-
سی یو تو نایت:)))
سهشنبه 13 آذرماه سال 1397 23:57
کامان مَن.....دیگه داری میترسونیم ! آی مین ریلی؟؟؟دیگه هر شب میای به خوابم!؟ اگه چیزی میخوای بهم بفهمونی یه جوری بگو که متوجه بشم. اُکی؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1397 01:14
من بیست پنج سال دارم و حدود چهار ساله دارم تنها توی یه شهر دیگه دور از خانواده زندگی میکنم.امروز دکتر گفت روز جراحی رضایت پدر یا همسر لازمه پس نیازه که باشن حتما.و من به پسران هیجده ساله و شوهرانی فکر میکنم که نیاز به اجازه هیچکس ندارن چون بالغ هستن و ما زن ها....ما زن ها در این جامعه هیچ وقت بالغ نمیشویم! پ.ن:چقدرم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبانماه سال 1397 18:36
بهش میگم: چقدر قبلا عجیب و قشنگ از حسم مینوشتم. میگه: منم همین حسو واسه خودم دارم. اما دلیلشو میدونم. میپرسم چیه دلیلش؟ میگه: دردای قدیممون هم قد قلممون بودن. دردای همهی ما خیلی بزرگ میشن اما همهی ما نویسندههای بزرگی نمیشیم. از کانال تلخ همچون چای سرد
-
تصرف عدوانی
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1397 13:02
"تصرف عدوانی"نام کتابی است درباره ی عشق. "استر" دختریست که وارد رابطه عاطفی با شخصی میشود که جایگاه اجتماعی عالی دارد و آدم محبوبیست.در طول داستان به دفعات استر نشانه ها رو نادیده میگیرد و انکار میکند و مدام با جملاتی مثل "اگر عاشق من نبود ...."یا " حتما مرا دوست دارد که ...."...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1397 12:27
دیروز توی کانال "تانزانیا" گفت و گوی آزاد در مورد آزار جنسی توی تاکسی بود یه سری معتقد بودن باید فرد متجاوز رسوا کرد تا ادب بشه بعضی میگفتن این مواقع شک میشن و توانایی انجام کاری رو ندارن عده ای میگفتن از اول صندلی جلو باید نشست یا کیف بغلمون بزاریم و عده ای مخالف بودن که اینکار توهین به تمام اقایون که از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 مهرماه سال 1397 20:48
من از اون دسته آدمام که وقتی دلم گرفته،عصبانیم،دلتنگم،افسرده ام و....شاید اطرافیانم کمتر متوجه بشن نسبت به اونایی که از فضای مجازی باهام در ارتباطن و خب دلیلش چیه رو خودمم نمیدونم واقعا! شاید برای اینکه گاهی دلم میخواد حرف بزنم شنیده بشم بدون اینکه آنچنان جوابی بگیرم.گاهی دلم میخواد حرف بزنم اما با حرفام نزدیکانم...
-
۲۲ساله مختصر
یکشنبه 15 مهرماه سال 1397 22:39
بعد مدت ها رفتم فیس بوک چک کردم دیدم درخواستمُ هنوز قبول نکرده خواستم بهش پیام بدم دیدم پنج سال پیش بهش پیام دادم کلی حرف زدم اما نخونده.اخرین پستشُ شیر کردم.نوشته بود : "زندگی جیره ی مختصریست"
-
1390/7/13
شنبه 14 مهرماه سال 1397 11:39
-
۱۶ مرداد ۱۳۹۷ (شاید این تاریخ با نام" معجزه زندگی من " ثبت شود)
جمعه 19 مردادماه سال 1397 00:19
خدایا تو فراموشم نکردی ممنونم خدایا برام پیامبر فرستادی خدایا دوری من از روی بد ذاتی نبود من گمشده بودم خدایا درهای رحمتت روم باز کن خدایا آغوشت از من دریغ نکن خدایا کمکم کن راهمو پیدا کنم خدایا توبه میکنم از هر آنچه نباید میشد و شد و آنچه باید میشد و نشد خدایا چشم انتظار رحمان بودنت هستم خدایا ترسیده ام،سرگردانم،بی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1397 08:39
۲۳ ساعت که از فکر و خیالای مختلف، سبک سنگین کردن، هزار مدل تصمیم گرفتن ،دوهزار مدل سوال داشتن نخوابیدم!