بهمن

*حس بدی گرفتم از نوشته ی قبلی برا همین پاکش کردم

دوست داشتم اصن.حرفیه؟

**امروز به یکی از بزرگترین آرزوهای عمرم رسیدم.امیدوارم این آرزو تا آخرش همینقدر قشنگ و شیرین باشه:)

مرور زمان

از مسائلی که با مرور زمان درست میشن خوشم نمیاد

چون بیشترین و عمیق ترین زخم هارو بجا میزارن

اخرشم معلوم نیست که درست میشن یا فقط ما با خودمون کنار میایم و بیخیال میشیم!

پوکر

نوشتنم نمیاد

نه عاشقانه,نه عارفانه

نه تلخ,نه شیرین

نه هیچ چیز دیگه ای

خالیم 

پوچ

فقط اینکه الان که بیست سالم شده

ادمی شدم که تصورشم نمیکردم

خدا میدونه اگه سالهای اینده ای وجود داشته باشه من قراره کی بشم؟!

عجب پوکریه این دنیا!!

*امروز صبح با اعتماد به نفس کامل رفتم سر جلسه کنکور.عاخه نه که خیلی خونده بودم!!!!!

دله دیگه

*میگه زود به خواسته هات میرسی......

نمیدونم،شاید راست میگه!



**آدم وقتی پای دلش واسته

تهش هرچی باشه خودش خواسته

آدم تا نمونه به پای خودش

نمیتونه پای کسی واسته


واسه بودنت دلتنگم

بغضی که راه گلومو بسته

اشکه روی گونه هام

ذهنم که پر از خاطرات تو

خاطرات روزهای مثل امروز

روزایی با فرقه بزرگه نبودن تو

همه و همه نشون دهنده اینه که تو نیستی

اینکه خیلی دلتنگتم

که دلم واسه بغل کردن ضعف میره

واسه صدای خنده های بلند از ته دلت

واسه همه ی مهربونیات

واسه بودنت دلتنگم

تولدت مبارک داداشی

دوستت دارم درست به همون اندازه که میدونی و بس.


گندم:

کوه هم که باشی روزی بر سر دنیا خراب میشوی

تُرد که باشی زود میشکنی،دوباره جان میگیری اما

خورد میشوی،اما دوباره بند میزنی خود را

له هم که شوی،فقط تو هستی که نابود شدی

اما کوه که باشی با فروریختنت

دنیا ویران میشود بر سر همه

کمر روزگار خم میشود برایت

سخت است کوه بودن

و چه خوب که کوه نیستم


*این همه بخشندگی را

از کدام خورشید

به ارث برده ای!؟

غیرت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

15*

*بازم با چایی خودمو سوزوندم

**اصلا کسی هست که بتونه یه آهنگ بد از هلن بگه؟!

***مجبوری اینطوری رفتار کنی که بعدش بیافتی به منت کشی

****مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب/در دلم هستی و بین منو تو فاصله هاست

*****خط زدن واحدای پاس کرده از تو چارت یکی از لذت بخش ترین کارای زندگی میتونه باشه.فقط شونزده واحد مونده


پ.ن:آدم یا به خاطر ناراحتی از کسایی که بدش میاد گریش میگیره یا کسایی که دوسشون داره حالا فکر کن چی میشه وقتی به خاطر هر دو همزمان زار بزنی.

در کُل

*نزدیکام میکن آدم پیچیده ای هستم ولی

پیچیده بودن

متفاوت بودن

قِلِق داشتن

هیچ خوب نی

اگه اطرافیانت قِلِقتو بدونن و درکت کنن برای تو خوبه ولی رعایت کردن و فهمیدن این همه پیچیدگی برای اونا سخته.

اگرم نفهمنت،پا رو دُمت بزارن،درکت نکنن .این تو هستی که از این همه تنهایی از این که کسی اخلاقیاتتو نمیشناسه و نمیدونه چطور باهات رفتار کنه زجر میکشی.

و تعداد ادمایی که بخوان وقت صرف کنن برای شناختت خیلی کمه.

پس کلا این مدلی بودن بده.

پس کلا بدم.



**من: حق داره. پدرِ.میفهمی پدر یعنی چی؟؟!!

اون: نه.نمیفهمم.

من: .......منم.......

وِرژِن قدیمی

سه ساعته این صفحه جلومه اما نمیتونم چیزی بنویسم.

این چهارمین باره که این صفحه رو باز کردم و بی نتیجه بستم.

چیزی نیست

فقط نمیتونم تظاهر کنم همه چی خوبه نمیتونم تظاهر کنم خوبم.

همین.

یه روزایی که خیلی از حالا دوره چقدر همه چی ساده بود.چقدر خوشحال بودم چقدر کم غصه دار و ناراحت میشدم.

چقدر خوب بود...

اما این روزا این حس و حال دیگه شده عادت.

شده مشخصه من.

انقدر که اگه نباشه ازم میپرسن چرا کبکت خروس میخونه!

بدم میاد

بیزارم از اینکه اینطوری باشم. از این انقدر تلخ بشم که شیرینیم باعث تعجب باشه. متنفرم از اینکه انقدر تلخ باشم که دیگه دمق بودن نشه سوال.که منو همینطوری بشناسن و کسی سعی نکنه تا حالمو خوب کنه.

من همون وِرژِن قدیمی خودمو میخوام.

خواهش میکنم...


*بگذار اعتراف کنم

از تو که مینویسم

شعر میشود

عاشقانه

گرم

آنقدر که به آتش میکشد 

میسوزاند

و از من

خاکستری میماند

کبود


پلکهایم میسُرد

گندم:

نگاهم

چشمانم

میسوزد

همه چیز از دریچه دیدگانم

تار و مبهم است

پلکهاییم میسُرد

و گونه هایم قدمگاه قطراتی میشوند

از جنس آه

درد

بغضی در هم شکسته

مرا بیش از این تاب نیست