دل زارم فغان کم کن...تو اشک از دیدگان کم کن

دل مراقبت میخواد.

اگه خیلی سختی بکشه،

اگه بهش توجه نشه،

از یه جایی به بعد دیگه سِر میشه.

لمس میشه.

دیگه اتفاقات 

نه خیلی خوشحالش میکنه،

نه خیلی ناراحت،

نه خیلی شوکه حتی!

دیگه نه آسون میگذره،

نه سخت،

فقط میگذره...

یه بی حسی عجیبی تو رگاش جاری میشه

فقط ...گاهی ...

می گیره.

وایمیسته.

میمیره.


بیتا

از این جمله ی 

”آرزوی من خوشبختیه توئه،حتی اگه با من نباشی ”

متنفرم:/

تنها برداشتی که از این جمله دارم اینه که طرف سیب زمینیه:/

وگرنه کی گفته اوج دوست داشتن یه نفر آرزوی خوشبختیه حتی بدون خودش!!!! خیلی مردی و عاشقی تلاش کن واسه داشتنش!!!

والا :/

دوست داشتن

آدم نمی داند در قلب دیگران چه میگذرد. وقتی کسی می گوید "دوستت دارم!" مشخص نیست چرا و چگونه دوستت داشته است.

دلیل به وجود آمدن این حس که او دوست داشتن فرض کرده، کدام خصوصیات توست و خود این حس در قلب او چقدر با چیزی که تو "دوست داشتن" قلمداد میکنی متفاوت است.

یادم می آید بچه بودم (شش، هفت ساله) نقاشی ساده ای از دو کودک، یک دختر و یک پسر که داشتند با هم حرف می زدند در کتاب خواهر بزرگترم دیدم! دختر به پسر گفته بود: "من ماهی خیلی دوست دارم!" و در ابر فکر بالای سرش، یک ماهی قرمز شناور در تنگ زندگی می کرد. بعد پسر هم گفته بود :"منم همینطور!"... و در فکر او یک ماهی بود که در ماهی تابه جلز ولز می کرد !!!

یادم می آید تا مدتها هر وقت می خواستم بگویم فلان چیز را "دوست دارم" به تته پته می افتادم که چطور نوع دوست داشتنم را توضیح بدهم! تا به امروز فکر می کردم به هر کس گفته ام "دوستت دارم!" نفهمیده چطوری دوستش داشته ام، و اگر کسی بوده که خیال کرده که مرا دوست دارد در نهایت به شیوه خودش دوست داشته است !

شعری که پشت سرت برای بدرقه ریختم

برای آدم ها نباید شعر گفت!

آدم ها میروند،

شعرها می مانند.

تو می مانی و حجمی از شعرهایی

که مخاطبش ،دیگر نیست...


بیتا

کسی چه میداند

فقط خدا میداند

هنوز روزی نیست که به خاطرم نیایی

که به یاد خاطره های ریز و درشت شیرینمان 

بی هوا 

میان شلوغی یا در خلوت 

لبخند ی بزرررررگ نزنم.

فقط خدا میداند

هنوز با مرور آن روز

بدنم کرخت میشود و پاهایم سست...

بغض میکنم و اشک میدود در چشمانم.

فقط خدا میداند

چقدر دلتنگت هستم،

چقدر دلم داشتنت را میخواهد.

حرفی نمیزنم از تو

میگذارند پای آنکه عادت کرده ام نبودت را

وگرنه فقط من میدانم

که فاصله ی تهران تا دماوند میتواند چقدر طولانی باشد 

و این جاده لعنتی تمام نشود.

که  هراز هر بار میتواند زیبا و ویرانگر باشد.هربار!

فقط خدا میداند 

چه حرف ها که بعد از گذشت این سال ها هنوز نگفته ام!

وگرنه...

غیر از "من" و "تو"و "خدا"

کسی چه میداند

"نیاگارا" یعنی چه....


بیتا


خستم....دلم میخواد یکی باشه ازم مراقبت کنه،محافظت کنه.

مواظبم باشه...

خستم از اینکه خودم اینکارو برای خودم انجام دادم.

من یه زنم!

خستم از اینکه به خودم تکیه کردم!از اینکه جنگیدم. دلم میخواد این بارو بزارم  رو شونه های یکی دیگه ....شونه هایی امن....

یکی که زمینی باشه و قابل لمس....

یکی که "باشه" 

(7)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گپ

میم:چرا نمیشه یه آدمو خواست و همون لحظه داشت؟

من:اونقدری که خواستن آدما سخت شده،داشتنشون سخت نیست.

ماه دی

چه زمستانِ
غم انگیزِ
بدی خواهد شد...
ماه دی باشد و آغوش کسی کم باشد....

*روز تولدت باشه و کم باشد که دیگه هیچ...

آمدی اعجاز کنی

پس کو؟!

کجاست؟!


تا حالا صدای جم شدن اشک توی یه چشمو شنیدی؟

یا صدای بزرگ شدن یه توده که تو صدم ثانیه راه نفس کشیدن رو میبنده؟

یا صدای شکستن و متلاشی شدن همون توده ی بغض؟

فک میکنی صدا ندارن؟

دارن...

صداش اونقدر بلنده

اونقدر سوز داره که خیلیا توانایی شندیدنش رو ندارن!

که اگه بشنون دلیل به وجود اومدن همچین صدایی شدن

که اگه صدای جم شدن اشک توی یه چشم ،صدای رشد و متلاشی شدن بغض رو بشنون،

که اگه بشنون که چه کردن،

مجنون میشن

خاکستر میشن

میمیرن!

اگر فقط صدای سُر خوردن اشک رو گونه های سرد آدمی رو بشنون که دلشو شکستن...


بیتا

این شب های کذایی

توی زندگی همه ی ما 

شبایی بوده که از ته قلبمون خواستیم که کاش بخوابیم،

صبح بیدار بشیم 

ببینیم همه چی تموم شده....

همه چی  خواب بوده...


بیتا