اینکه می آیید میگویید چرا کم مینویسم و دیگر مث قبل تر ها نیست اینجا نهایت لطف و مهربانی شما  به من و به "عطر گندم" است.

اما اینکه جواب این سوال منطقا و واقعا چی میشه رو خودمم نمیدونم.باید ریشه یابی بشه فک کنم :))

بلاگر بودن

یه بیماری هم هست،میشینی مطالب پنج ساله اخیر وبلاگتو میخونی و خودتو آزار میدی.پنج سالی که به جرات میتونن پنج کاندید "بدترین سال زندگیم کدام است" باشند و صد در صد منتخب این رقابت یکی از سال های ۹۰ یا ۹۳ می باشد ://

من از جای بدی شروع کردم به وبلاگ نویسی،یا از وقتی شروع کردم اینجوری شد؟

برای 

تو 

مینویسم

لمس تنهایی

گفتی نرو تنها میمونم

منم نرفتم

که تو تنها نمونی

به خودم اومدم دیدم تنهام

تو رفته بودی!

فرق بین تنها موندن منو تو چی بود؟

فرق بین منو تو چی بود که فکر کردی من از پس تنهایی برمیام و تو نه؟


بیتا

داداش محمود

حسی شبیه به اینکه بری خرید و انگار زمان توی پنج سال پیش وایستاده باشه انگار هیچکدوم اتفاقای این پنج سال نیافتاده باشه و فراموش کنی که نیست،که نداریش. یهو از یه پیراهن مردونه خوشت بیاد و توی اون لباس تصورش کنی و تو دلت بگی چقد بهش میاد بعد بخوای براش بخری و یهو یادت بیاد که رفته!!! دنیا رو سرت خراب بشه....و بخوای همون لحظه بمیری و ناخودگاه هیچ کنترلی رو اشکات نداشته باشی.و اصن ندونی چرا بعد از پنج سال باید نداشتنشو فراموش کرده باش...میتونی همچین حسی رو تصور کنی؟ میتونی همچین عشقی رو تصور کنی؟

تنهایی در ساعت2:03

تنهایی یعنی

گوشیتو بغل تختت بزنی به شارژ بعد مجبور نباشی یه وری بخوابی تا شارژش پر بشه و بتونی غلط بزنی و از اون وری بخوابی.

راحت گوشیو بزاری کنار تخت و پشتتو بکنی بهش و دراز بکشی و زل بزنی به دیوار رو به روت چون کاری باهاش نداری.

نه میخوای جواب پیام کسیو بدی نه مشغول حرف زدن هستی.حتی نگران این نباشی که سایلنت نکردیش چون مطمئنی صدایی ازش درنمیاد، گروه ها که میوت هستن هیچکسم هیچ کاری باهات نداره.

نه قراره کسی زنگ بزنه نه منتظر پیام کسی هستی.

اگرم یه وقتی یه صدایی از گوشیت دربیاد زحمت اینکه برگردی چک کنی کیه رو به خودت نمیدی.چون میدونی یا پیام تبلیغاتیه یا مزاحمه یا اشتباه گرفته یا هزار تا چیز دیگه که احتمالش بیشتر از اینه که کسی به فکرت افتاده باشه یا باهات کار داشته باشه.

تنهایی این موقع شب اینشکلیه.

:)


بیتا