-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1395 04:21
یه سنگو بنداز تو اقیانوس زمان میبره برسه به عمق اما بلاخره میرسه این مدلی سنگینم زمان برده اما ته نشین شدم میفهمی چی میگم؟ "بیتا"
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1395 04:16
پدر مادرا دو دسته ان یا اونایی که خودشون چیزای زیادی رو تجربه کردن و این وسط جوونی و اشتباه زیاد داشتن و میخوان بچه هاشون راهی که خودشون رفتن رو نرن یا اونایی که خودشون دست به کاری نزدن و میخوان بچه هاشون هم محتاطانه قدم بردارنو کاری که خودشون کردنن و اونا هم انجام بدن. دسته سوم پدرمادرایی هستن که میزارن هر کدوم از...
-
آن روز...
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1395 11:44
مشتی خاک شَتَک میشود به آسمانو زنی از حال میرود. دختری زجه موره میکند . به صورتش خنج میکشد و رد چهار ناخن بلند روی صورتش خراش می اندازد.خاک و غبار آمیخته شده است با سیاهی مانتوی بلند و شال مشکی اش مردی میانه سال سیگاری میگیراند و بغضش را با دود سیگار مزه مزه میکند و بازدمش را با دود پرت میکند در هوا پیراهنش بوی خاک و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1395 19:01
میای تو خوابم هرشب دیشب عینک زده بودی تو که عینکی نبودی! بهم فکر میکنی که میای یا بهت فکر میکنم که میای نمیدونم... نیا!دلم تنگ تر میشود. بیا! جز خواب که جای دیگه نیستی. به قولی...بودنت درد و نبودنت درد است.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1395 18:56
هرکجا خندیدیم هرکجا خنداندیم زندگانی آنجاست
-
ثبتش میکنم تا یادم بمونه اگه پشت دستمو داغ کردم براش نباید دوباره تکرارش میکردم!
پنجشنبه 30 دیماه سال 1395 02:49
تا حالا فکر میکردم تا آخر عمرم هرکی هر کاری در حقم بکنه تو کل زندگیم فقط از یه نفر متنفر میشم و متنفرم میمونم اما کم کم دارم میفهمم که غیر اون یه نفر هستن کسایی که توانایی دارن نفرت انگیز باشن.اونقدر بد باشن و بدی کنن که آه بکشم که دلم بشکنه و از ته دلم بگم که نفرینشون میکنم.که دنیا گرده که خدا جای حق نشسته :) تو...
-
جک اسپارو
یکشنبه 26 دیماه سال 1395 00:34
در راستای چندین پست قبل تر یادم رفت اینو بگم که: خطا! گزینه ی مورد نظر پیدا نشد! :))
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 دیماه سال 1395 00:26
وصل نیستم به هیچ کجای هستی. واهمه ندارم از مرگ، دلبستگی ندارم به زندگی. مرا چیزی برای از دست دادن نیست. اما بعد از آن داغ که بر زندگیمان نازل شد آنجا که رهایی از جسم را نزدیک میبینم میترسم. تنها چیزی که آن ثانیه فکر میکنمش تو هستی و لاغیر. تجسم میشود در ذهنم حالتْ بعد از من.... خدایا! مرا نه به برای خودم و وابستگی...
-
آقای سنجاقک
دوشنبه 20 دیماه سال 1395 03:12
گیسوانت زیر باران، عطر گندمزار... فکرش را بکن! با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار... فکرش را بکن! در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعد از سالها بوسه و گریه، شکوه لحظهی دیدار... فکرش را بکن! سایهها در هم گره، نور ملایم، استکان مشترک خنده خنده پر شود خالی شود هربار... فکرش را بکن! ابر باشم تا که ماه نقرهای را در تنم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 دیماه سال 1395 00:02
دقت کردید جدیدا همش ازتون توقع دارم خودتون تا تهشو بخونید؟ :))
-
16 دی
چهارشنبه 15 دیماه سال 1395 23:33
بچه که بودم،وقتی میگم بچه بودم یعنی از وقتی یادمه.همیشه منتظر بودم که اطرافیانم به عنواین مختلف سورپرایزم کنن برام لذت بخش بود اینکه اونقدر مهم باشم که برام انرژی و زمان صرف بشه حالا این سورپرایز کوچیک یا بزرگ فرقی نمیکرد اما همیشه دوست داشتم این حسو.وقتی نزدیک تولدم میشد تبدیل به یه کارگاه نکته سنج و ریزبین میشدم که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 دیماه سال 1395 16:03
نیمکت لب رودخونه جای خوبیه برای نشستن و غرق شدن در خود.البته همیشه مزاحم داری اما اگه حالت خراب باشه و اشکات رو گونه هات کسی کاری به کارت نداره. یعنی میگم آدما اگه یکی قهقه بزنه بلا استثنا هرکدوم یه چیزی میگن یا اگه حالش خوب باشه به حال خودش نمیزارنش اما اگه طرف درد داشته باشه و حتی در حال مرگ باشه کسی جلو نمیره که یه...
-
خودت آماده ی رفتنی و ترست نمیزاره
سهشنبه 7 دیماه سال 1395 13:32
خودت میخوای بری خاطره شی اما دلت میسوزه تظاهر میکنی عاشقمی این بازی هر روز نترس آدم دم رفتن همش دلشوره میگیره دو روز بگذره این دلشوره ها از خاطرت میره
-
زمستان
جمعه 3 دیماه سال 1395 00:47
این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد فروغ فرخنژاد
-
دندون خرگوشی
سهشنبه 30 آذرماه سال 1395 00:02
نمیدونم همه ی حرفاش راست بود یا نه آدم این روزا سخت باورش میشه اینچیزارو اما اگه راست بود یعنی مرد هنوزم پیدا میشه خب این خودش نشونه ی خوبیه.هوم ؟مگه نه؟ :)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 آذرماه سال 1395 15:44
پاییز امسال هم داره تموم میشه... چه بی اندازه دلگیر بود این پاییزِ لعنتیه نود و پنج
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 آذرماه سال 1395 15:33
آدما میان میرن میان میرن میرن میرن ... شاید هم روزی برسه که بیان و دیگه نرن. اما باید یادمون باشه اونی که چند بار اومده شاید بره و دیگه هیچ وقت نیاد.
-
یک مکالمه ی خیالی بین منو فُلانی خیالیم
سهشنبه 23 آذرماه سال 1395 22:20
من میگم برو اما تو گوش نکن تو که میدونی همیشه اونچیزی رو میگم که نمیخوام.تو که میدونی چقدر سخت میگذره برام تنهاییام. تو بمون بگو نمیرم. بگو نرم میخوای چیکار کنی ؟تو قلدُری کن نزار رو حرفم که نبودنته پافشاری کنم... من میگم ناز نمیکنم جدی هستم "برو" تو بگو جدی هم بگی نمیتونم برم.بعد انقد بمون،انقد خوب باش تو...
-
#انلاین#درحاله_پخش
شنبه 20 آذرماه سال 1395 20:03
تو رو به خدا بعد من مواظب خودت باش گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش غصه ام میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری شکایت از کسی نکن با اینکه خیلی دلخوری دلت نگیر مهربون عاشقتم اینو بدون دلم گرفته میدونی از هم جدا کردنمون دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش بازم منو به خاطر تموم خوبیات ببخش منو ببخش،منو ببخش اصلا فراموشم کنو...
-
منه نفرت انگیز
یکشنبه 14 آذرماه سال 1395 12:32
وقتی زخم میخوری وقتی هرکی بهش اعتماد میکنی و بهش تکیه میکنی جاخالی میده وقتی پشت هم روزگار برات بد رقم میزنه و تو محکومی به پذیرش سرنوشت. وقتی همه ی اینا تو دوران بلوغ فکریت اتفاق میافته و تصویر تو از دنیا به اینشکل ساخته میشه. بعد همه ی این اتفاقا تو دیگه آدم قبل نیستی و نمیتونی باشی! دیگه خودتم خودتو نمیشناسی چه...
-
مادرانه
شنبه 6 آذرماه سال 1395 01:19
اینکه مث قدیما شب پیشش بخوابیو صدای قلبشو گوش کنی اینکه تو بغلش باشیو زیر لب ذکر زمزمه کنه و همه ی خاطرات کودکیت سرازیر بشه توی سرتو دوتایی مرورشون کنید. اینکه نصفه شب وقتی خوابی ببوست و توی اوج خواب دلت قنج بره از این بوسه. آرامشی لذت بخش تر از این همه مگه داریم؟ *اونجوری که دوسم داره،تنها دوست داشتنیه که بهش ایمان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آذرماه سال 1395 22:30
حال ما خوب نیست و "تو" باور کن تنها باور کردن "تو" کافیست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1395 21:51
رفتن انتخاب من نبود ما محکوم به جدایی بودیم
-
سلام
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1395 13:52
هم اکنون صدای ما رو از دمای منفی هفده درجه در سردترین زمان شبانه روز از منطقه ی مشاءی دماوند میشنوید. با ما همراه باشید. :)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آبانماه سال 1395 00:07
اینکه می آیید میگویید چرا کم مینویسم و دیگر مث قبل تر ها نیست اینجا نهایت لطف و مهربانی شما به من و به "عطر گندم" است. اما اینکه جواب این سوال منطقا و واقعا چی میشه رو خودمم نمیدونم.باید ریشه یابی بشه فک کنم :))
-
بلاگر بودن
جمعه 14 آبانماه سال 1395 22:39
یه بیماری هم هست،میشینی مطالب پنج ساله اخیر وبلاگتو میخونی و خودتو آزار میدی.پنج سالی که به جرات میتونن پنج کاندید "بدترین سال زندگیم کدام است" باشند و صد در صد منتخب این رقابت یکی از سال های ۹۰ یا ۹۳ می باشد :// من از جای بدی شروع کردم به وبلاگ نویسی،یا از وقتی شروع کردم اینجوری شد؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 آبانماه سال 1395 22:16
برای تو مینویسم
-
لمس تنهایی
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1395 13:47
گفتی نرو تنها میمونم منم نرفتم که تو تنها نمونی به خودم اومدم دیدم تنهام تو رفته بودی! فرق بین تنها موندن منو تو چی بود؟ فرق بین منو تو چی بود که فکر کردی من از پس تنهایی برمیام و تو نه؟ بیتا
-
داداش محمود
جمعه 7 آبانماه سال 1395 22:51
حسی شبیه به اینکه بری خرید و انگار زمان توی پنج سال پیش وایستاده باشه انگار هیچکدوم اتفاقای این پنج سال نیافتاده باشه و فراموش کنی که نیست،که نداریش. یهو از یه پیراهن مردونه خوشت بیاد و توی اون لباس تصورش کنی و تو دلت بگی چقد بهش میاد بعد بخوای براش بخری و یهو یادت بیاد که رفته!!! دنیا رو سرت خراب بشه....و بخوای همون...
-
تنهایی در ساعت2:03
یکشنبه 2 آبانماه سال 1395 02:03
تنهایی یعنی گوشیتو بغل تختت بزنی به شارژ بعد مجبور نباشی یه وری بخوابی تا شارژش پر بشه و بتونی غلط بزنی و از اون وری بخوابی. راحت گوشیو بزاری کنار تخت و پشتتو بکنی بهش و دراز بکشی و زل بزنی به دیوار رو به روت چون کاری باهاش نداری. نه میخوای جواب پیام کسیو بدی نه مشغول حرف زدن هستی.حتی نگران این نباشی که سایلنت نکردیش...