-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 18:15
اه ای ستارگان،ای که حلالت همچون عروس زیبا برای شب عشوه می ریزدبا من بخوانید. اه ای کویر ای سنگ ها و خاک های مانده در زیر پاهایم،مرا بشنوید. ترانه ی من ترانه ای اشناست.ترانه ی دل است.ترانه ی زندگی.ترانه ی جاری شدن. اه ای کویر ،درخت خشکیده درونت را دریاب.وجودت سرشار از ترانه باد. اه ای سیاهی پهناور،سینه ات را بشکاف و...
-
عشقی که برایم به جا مانده
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 13:56
گمان کرده بودم که مرگ تو یک تباهی و ویرانی است،تاملی جان گداز تر از انچه تصور شود.اما دارم می اموزم که زندگی ات یک نعمت بود و یک رستن و عشقی که برایم به جا مانده.نومیدی مرگ حضور عشق را ویران کرد،اما حقیقت مرگ چه کسی می تواند انچه را داده شده از بین ببرد.می اموزم که دوباره تورا در زندگی نگاه کنم نه در مرگ و هجرتی که...
-
کجایی؟؟؟!!!!
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 18:25
ـ بگو؛ بگو که کجایی؟ ـ نشسته ام سر راهت خدا خدا که بیایی. - تو صحن و صاحت چشمات هزار ابر بهاری . ـ و من دعای کویرم . ـ خدا خدا که بباری.
-
اقیانوس من
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 17:30
و به خود می گویم که چرا صدف اقیانوس دل من مروارید نداشت.و کاش طوفان رویایی بیش نبود و ای کاش اندیشه ساحل به مشت های کوبنده امواج اشفته نمی شد.و از عمیق ترین نقطه از اقیانوس دل خود می خواهم ماهی قرمز من همیشه سرخ رنگ بماند تا به ابد و می خواهم که غروب قلب او را نفشارد از درد و ای کاش که اقیانوس دل ما به بارش باران وسیع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 13:45
تو دنیا خیلی چیزا وجود داره که ما فکر می کنیم اصل ؛ اصل اما اگه یه ذره به اطراف نگاه کنیم می بینیم اصل خیلی با ما فاصله داره اونقدر که دست ما بهش نمی رسه چون اگه دست هرکس بهش می رسید دیگه اصل باقی نمی موند.
-
بدون تو
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 23:03
امشب تولدمه؛و این اولین بار در طول زندگی ۱۸ سالمه که تولدم رو تبریک نمی گه.این اولین بار که در روز تولدم کمبود اغوش و طنین زیبای صدایش را حس می کنم.اولین با که در این شب کنارم نیست اما اولین بار نیست که به جای خنده گریه به جای لبخند اشک قرین لحظه هایم می شود.اما هیچوقت در روز تولدم تا این اندازه دلشکسته و دلتنگ...
-
ندای دوست
جمعه 9 دیماه سال 1390 21:08
صدایم کن چرا که محتاج صدایت هستم؛همچنانی که کودکی محتاج اوایی مادری است.صدایم کن چرا که صدایت ارامش وجود من است.صدایم کن چرا که عشق را می شود از صدایم خواند از فرسنگ ها دور تر.صدایم کن چرا که انقدر خوابالود بوده ام که مدت هاست صدایت را نشنیده ام.من به تو محتاجم مرا در اغوشت ببیچ. صدایم کن که قرن هاست صدایم می کنی و من...