شب های نمناک

این شب ها شب های غمناکیست
خیس از ویرانی یک باور
غرق در آغوش یک رویا
و سیَه پوش خوبی هایی که گذشت و تمام شد!
این شب ها شب های غمناکیست
بوی و عطر آشنایی دارد
و من آنقدر خوابیده ام که روز و شب را از هم نمیشناسم
ساعت ها کش می آیند 
و در من حسی عجیب رخنه میکند
شناور در پوچی این حس مانده ام
و هیچ دستی به سویم دراز نمیشود
مرا امید زنده ماندن نیست.

بیتا