نمیدونم این شعر از کیه/غرغرD:

خدا دوست دارد لبی که ببوسد

نه از ترس دوزخ بمیرد بپوسد

خدا دوست دارد منو تو بخندیم

نه در جاهلیت بپوسیم بگندیم

کنارم بخواب و

به دورم بتاب و

از این لب بنوش و

چو تشنه که آب و...

پ.ن:از فردا امتحانام شروع میشه تا بیست و یکم.تقریبا هر روز دوتا از درسام رو امتحان میدم چون با برنامه ریزی مزخرفشون این ترم خیلی فشرده شده از یه طرف روزی دوتا امتحان از طرف دیگه وسطش یه هفته بیکارم بماند که توی تیر هم باید برم تحویل پروژه و ژوژمان.

فردا که باید چهار واحد امتحان بدم و راستش باید اعتراف کنم که این ترم اصلا دنبال نمره خوب نیستم و فقط دعا میکنم همه بیست واحد رو بتونم پاس کنم چون ترم دیگه ترم اخره و باید هر طور شده همه درسام پاس بشم.اصلا دست و دلم به کتاب و جزوه هام نمیره 

دیشب بعد از مدت ها نشستم تا ساعت دو فیلم دیدم و خواهرم میگفت شنیده بودیم شب امتحان بیدار میمونن درس میخونن نه اینکه فیلم ببینن.راستم میگفت اونم من که دیگه خیلی وقت بود فیلم نمیدیدم و حالا همه چی بجز درس برام جذابه حتی یه گوشه اتاق بیکار نشستن.

این روزا که حتی حوصله خودمم ندارم درگیری درس و دانشگاه خیلی رو مخه.ولی دیگه چه میشه کرد.

خلاصه این همه غر زدم که بگم اگه از این به بعد کم سر زدم بهتون دلیلش همینایی که گفتم شما هوام رو داشته باشین.

هر چند بعید میدونم همچین اتفاقی بیافته و من برم سراغ درس خوندن