هپروت

سقف رویاهایم بلند است.انقدر که وقتی از بیرون به تماشا مینشینم.می ترسم از این ارتفاع.

دلهره ی سقوط را دارم.

سقف رویا هایم بلند است.اما سراسر ابی است.گاهی دراز می کشم، هر دودستم را زیر سر می گذارم،خیره می شوم به پهنایش.

شده است سوسوی نوری را بینم هنگام سقوط.چندباری هم کوچ را نظاره گر بودم.بد نیست بدانی سر قله هایی پرچم زده ام.

سقف رویا هایم بلند است.گاهی انقدر بلند،که متلاشی میکند حجم فکرم را.

گاهی تلخ،گاهی شیرین،گاهی ملس،در این میان گاهی هم گس میشود.

شده است سبدی حصیری در دست گیرم پر کنم از لاله های وحشی.باد گیسوانم را به بازی گیرد و من به خاطر بیاورم چه ساده میخندم،حتی با نوازش باد.

اما در این میان ،رویای با تو بودن را از همه دوست تر می دارم.



پ.ن:پست"پرنده های عشق"اصلاح شد.
+سکوتم را جدی نگیر،دلیلش این است که نمیخواهم طعم تلخ حرف هایم را مزه کنم.
خودت را کنار نکش خوب میدانی که دقیقا با تو هستم.