حسود میشوم

حسود میشوم

حسادت میکنم به بی خیالی و سرخوشیت،انقدر خود را رها کرده ای که از امکان سقوط لحظه به لحظه ات،واهمه دارم.

دیده ای وقتی از بام خانه ی ان سر کوچه ،پر کفتر پسر همسایه به زمین میافتد!!انگار سال ها طول میکشد.تو در نظرم این چنین مینمایی.

حسود میشوم

حسادت میکنم به خنده هایت،به خنده های از ته دلت.انقدر شفاف میخندی که از امکان ترک برداشتن بلور کلامت میترسم.

دیده ای وقتی قناری برای جفت خویش میخواند!!و چه از ته دل میخواند!!تو در نظرم اینچنین مینمایی.

حسود می شوم

حسادت میکنم به جاری بودنت،مهربان بودنت،سرشار بودنت از احساس،حسادت میکنم وقتی سرگرم بازی با واژه ها میشوی.حسادت میکنم به کودکی پاکت به ارامشت....

پیش از این هرگز اینطور نبودم.

اما برای تو،

حسود میشوم.