چه خوب که سر به هوا شدم

امروز داشتم مسیر کوتاهی رو پیدا می رفتم .سرم پایین بود و به ریتم راه رفتنم نگاه می کردم .نگاهم افتاد به کتونی های سفیدم که تند و تند جاشونو با هم عوض می کردن ،با دیدنشون یاد فیلم کتونی سفید افتادم .دوست ندارم به نتیجه زحمت دیگران توهین کنم، برای همین فقط میگم فیلم خوبی نبود .همینجوری که این فکرا داشتن توی ذهنم دنبال هم می کردن، با خودم گفتم سرمو بلند کنم شاید یاد چیز بهتری بیافتم. نگاهم افتاد به اسمون، صاف صاف بود .حتی یه لکه ی سفید ابرم به چشمم نخورد .ابی ابی ،از همون ابی های اسمونی.یاد خدا افتادم.فهمیدم بعضی وقتا سر به هوایی بد نیست.