تولد

فردا تولدشه .اما نیست تا بهش تبریک بگم.

تندو تند خاطرات 16 مرداد همه ی سالهای گذشته یادم میاد،چه خاطرات خوشی و خوبی بود!!پس چرا با یاداوریش اشک تو چشمام جمع میشه،چرا غم تو نگاهم میشینه،اخه چرا قلبم از غم سنگین میشه.مگه اینا خاطرات قشنگ زندگیم نیستن!!!؟؟

الان داره تو ذهنم میگذره که وقتی سال دیگه یاد خاطرات 16 مرداد 91 میافتم خودش توی اون خاطرات نیست.چه بی معنی،تولدش باشه اما خودش نباشه.حالا که دارم فکر میکنم میبینم دیگه هر سال همین طوره .الان که خاطرات خوشی دارم بغض میکنم ،ترسم از اون روزیه که دیگه خاطره های خوشی  در کار نباشه.

نمیدونم الان واسش چه طوریه یعنی اصلا دیگه تولد واسش معنی داره یا نه اما امیدوارم خوش باشه.