بخت برگشته

برای بختم گریستم

نه برای خودم

دلم برایش میسوزد

مدام به بخت دیگران نگاه میکند و حسرت میخورد.

از چشمانش میخوانم که میگوید:گناه من چیست که باید بخت این آدم باشم؟!

بختم آرزو میکند مال کسی دیگر بود.

برای بختم گریستم که گیر من افتاده.

نمیدانم اگر رهایش کنم و برم بخت کسی بهتر از من میشود یا نه،نمیدانم اگر برم او هم با من میمرد یا نه!

اما میدانم خیلی از آرزو هایش پایمال شده،میدانم خیلی چیزها دلش میخواسته و بهشان نرسیده.

میدانم بخت خوبی داشتم که گیر آدم بدی افتاده و....

بختم از من راضی نیست،من از او.


بیتا