بهش گفته بودم...

بهش گفته بودم با بقیه فرق دارم و او هم این را فهمیده بود.

فهمید بود که میگفت :پیچیده هستی.آره،پیچیده بودم،از قضا او هم پیچیده بود. اما نه به اندازه من.من وقت گذاشتم،حلش کردم،درکش کردم.سر سری از کنار پیچیده بودش نگذشتم مثل او که میگفت تو پیچیده هستی اما من وقتی برای حل این پیچدگی ندارم!من خودم را برایش آنالیز کرده بودم.خیلی ساده کرده بودم معمای شخصیتم را.

بهش گفته بودم مثل بقیه نیستم و این خودش راهنمایی بزرگی بود!  

بهش گفته بودم با بقیه فرق دارم حتی با آنهایی که میگویند با بقیه فرق دارند هم فرق دارم.  

گفته بودم من مثل دخترهای معمولی و دم دستت نیستم.نگفته بودم؟  

گفته بودم قبل از تو کسی نتوانسته از پس دوست داشتنم بربیاید.  

گفته بودم که قلق دارم باید قلقم را پیدا کنی تا خوش باشیم.نگفته بودم؟  

گفته بودم که شاید آن دختر های معمولی خیلی از من برای تو بهتر باشند.شاید که نه،حتما همین طور بود.

گفته بودم زندگی کردن با یک دختر خاص اصلا هم کار ساده ای نیست.نگفته بودم؟  

اما خاص بودن من در از دماغ فیل افتادنم نبود.برعکس،من دختر ساده و غمگین و تنهایی بودم یک دختر تنهایه غیر معمولی که همین ها خاصش میکرد!  

همان موقع که گفتم وبلاگ مینویسم باید میفهمیدی،همان موقع که آمدی اینجا مرا خواندی باید میدانستی درجه خاص بودنم چند است!باید میفهمیدی که بدترین نوع دختر برای تو که همیشه ی خدا وقت نداری،که ساز زدن دوست نداری،که نجابت برایت در پوشیه معنا میشود نوع وبلاگ نویس آن است!  

گفته بودم که اگر مرا حل کنی برایت ساده تر از یک نقاشی کودکانه هستم و در غیر این صورت سخت تر از یک کتاب هزاران صفحه ای فلسفی.نگفته بودم؟چرا،گفته بودم.همین جا هم گفته بودم!  

گفته بودم نگاه به گذشتنم به چهره ی آرامم نکن اگر دیوانه شوم از تو دیوانه ترم.نگفته بودم؟

گفته بودم دوستت دارم و دوست داشتن قداست دارد نگفته بودم؟  

گفته بودم اگر بخواهی از من آدمی بسازی که از خودم متنفر باشم دیگر خودم را دوست ندارم و چطور میتوانم کسی را دوست داشته باشم وقتی از خودم بیزارم.نگفته بودم سعی نکن مرا تغییر بدهی؟گفته بودم مرا همینطور که هستم بپذیر مثل من که تو را همینطور که هستی میخواهم.  

گفته بودم داری تغییر میکنی و توقع نداشته باش وقتی تغییر کردی من با تو همان آدم سابق باشم.ناخودآگاه من هم دچار تغییر میشوم بی شک!نگفته بودم؟ چرا،گفته بودم.

من خیلی چیزا گفته بودم که تو بیتفاوت از کنارشان گذشتی....  

تنها چیزی که من نگفته بودم این بود که چشمانت بی اندازه مرا یاد دختر نداشتیمان میاندازد....