کودک درون

دلم میخواد جودی آبوت بشم .برم از درو دیوار بالا آروم نگیرم. انقدر خوشی های دنیا مستم کنه که از ته دل بخندم و هیچ چیز ناراحتم نکنه.

احساس میکنم مادر بدی هستم که از بچش غافل شده!

دستشو ول کردمو اون گم شده.حالا هرچی میگردم پیداش نمیکنم.

هنوز اسباب بازیاش هست هنوز بعضی از علایقش رو میدونم هنوز بعضی از اخلاقاش یادمه هنوز  رد پاش پیداست اما خبری از بازیگوشی و شیطنتاش نی

احساس میکنم غافل شدم و بزرگ شدم.....

نمیدونم شایدم خوب باشه اما من دوسش ندارم