-
انارستان
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 13:31
گندم: * حکایت منو تو حکایت خورشید است و ماه چشم است و دیدن حکایت فواره و آب ما به هم محتاجیم * همچون انار ترک برداشته ی انارستان ها دلم چیدن میخواهد.
-
بعضی چیزا خیلی قدرتمند هستن
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 21:32
میشه هوا دو نفر باشه و دلت یه دنیا نگیره. میشه جمعه غروب باشه و کز نکنی یه گوشه خونه. میشه نمه بارون بزنه رو صورتت.توی ریه هات هوای مهم آلود پر کنی اما بغض نداشته باشی که بخوای قورتش بدی. میشه پاییز باشه و حالت خوب باشه. میشه توی یه روز مثل همه روزاییه دیگه تو مثل همیشه نباشی.... همه اینارو توی جمعه ای که گذشت فهمیدم...
-
آنچه را عقل به یک عمر.....
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 19:44
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه یک روز همین آه تو را میگیرد گاه یک کوه به...
-
همینیم که هستم!
یکشنبه 26 آبانماه سال 1392 19:48
من یه اخلاق خیلی بد دارم که وقتی دو سه ساعت حرف نزنم دهنم دیگه بسته میشه! لال میشم! دیگه دلم نمیخواد حرف بزنم. عصبی میشم! نمیدونم به خاطر اینکه تو اون مدتی که حرف نمیزنم به چیزایی فکر میکنم که ناراحتم میکنه یا دلیل دیگه ای داره!چون خیلی اوقات فکر خاصی هم نمیکنم اما اگر مدت طولانی صحبت نکنم میرم تو لَک.... نمیدونم بقیه...
-
دلتنگتم عزیزم
جمعه 24 آبانماه سال 1392 20:33
*گندم: این کوچه باغ ها.... نمه باران.... این برگ های هزار رنگ خیس خورده.... بوی خاک.... این هوای پاییزی.... کلافه ام میکند! وقتی تو را در کنارم حس نمیکنم، انوقت است که جیب هایم جور نبودنت را میکشند و شال گردنی که پر میشود از نفس های دلتنگی
-
پاییزِ من
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 17:17
*گندم: در روزهایی که رنگها پاییز را خلق میکنند، سهم من سیاهی مطلق است. و موسیقی جاری، صدای خش خش برگ های وجودم. که رهگذان این حوالی بی رحمانه و سنگدلانه قدم میزنند، و از این موسیقی لذت میبرند!
-
:(
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 11:11
تو بعضی قضایا همه اظهار دلسوزی و نگرانی میکنن اما تنها کسی که واقعا داره ضربه میخوره و تحت فشاره تو هستی چون هر دو طرف ازت توقع دارن که برای رضایتشون کاری انجام بدی که البته از رو دلسوزیه، اما تنها کسی که هیچ کاری از دستش برنمیاد بازم تو هستی! شاید برای همینم باشه که بیشتر خودتو عذاب میدی! برای اینکه احساس میکنی در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 18:47
* زشت ترین راستگویی تعریف انسان از خودش می باشد امام علی (ع)
-
یه جا خوندم:
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 17:20
مرد ها مخلوقات عجیبی هستند اگر با او خوب رفتار کنید او به شما خواهد گفت که اسیر عشق او شده اید اگر خوب رفتار نکنید او به شما خواهد گفت که مغرور و متکبر هستید اگر با او بحث کنید او شما را لجوج و خیره سر خواهد خواند اگر آرام باشید « بحث نکنید » او شما را خنگ خواهد خواند اگر از او باهوش تر باشید او خود را می بازد اما اگر...
-
طعمی آشنا...
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 00:37
گاهی زندگی چقدر سخت میشه....وقتی تمام دلخوشیت میشه کسی که باورت نداره! وقتی تلاشات بی فایده میشه! وقتی کم میاری!!! گاهی زندگی چقدر تلخ میشه.....وقتی تو ساده تر از نقاشیه کودکانه ای باشی اما قدر یه کتاب هزار صفحه ای فلسفه سخت بدوننت!!! وقتی احساس هاس قدیمی دوباره سرباز میکنن و دلت یه دنیا میگیره...... طعم آشنا و تلخ...
-
سفر
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 18:24
سفر، از اولین قدمی که در جاده برمی داری، یا از اولین لباسی که در چمدان می گذاری، و یا از آخرین خداحافظی شروع نمی شود! سفر از وقتی آغاز می شود که حس می کنی اگر بروی..... دلت تنگ خواهد شد!!! *میلاد تهرانی*
-
1.گندمی کوچکم
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 00:22
عزیزم! بهانه نگیر! دلم تحمل بی تابیت را ندارد! همین روزها برمیگردی کنارم..... نگران نباش! گوشه چادرم را رها کن. خیلی زود برمیگردم و در آغوش میکشم عطر شادابیت را.... * گندمی کوچکم:صحبت هایی با کودک درونم با قسمتی از وجودم که پیدا نیست... ** پاییز.....داره دیونم میکنه......
-
فرض میکنیم
شنبه 4 آبانماه سال 1392 22:01
*گندم: فرض میکنیم تو بشی همه ی زندگی من ،و من همه ی زندگی تو! بشویم خوشبخترین عالم! جانمان برای هم دربرود! اسپند دود کنیم برای هزارن چشمی که دنبال خوشیمان هستند! فرض میکنیم آنقدر برای هم شیرین باشیم که قند خونمان بزند بالا! شیرینیش دل همه را بزند جز خودمان! هر روز با فکر پیدا کردن راهی جدید و متفاوت برای خوشحال کردن...
-
رَج به رجَ
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 14:31
گندم: میبافم رَج به رَج و در هر گره تصویری از فاصله افکار توست که در ذهنم تداعی میشود کار این طناب که تمام شود میکشم صندلیِ عشق را از زیر پای احساسم....
-
هییییییی......
شنبه 27 مهرماه سال 1392 21:53
دلتنگم. دلتنگه خیلی کسا...... دلتنگه خیلی چیزا...... * سرمایی خوردما یعنی!!!
-
قدرت
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 18:02
قدرت در دیدن معایب آدم ها نیست! قدرت در دیدن و بیان محسنات اوناست. هنر در بلد بودن راه قدردانی از خوبی هاست. * ممنون از عزیزایی که دارن تو انجام پروژه هام کمکم میکنن :)
-
کودک درون
سهشنبه 23 مهرماه سال 1392 00:06
دلم میخواد جودی آبوت بشم .برم از درو دیوار بالا آروم نگیرم. انقدر خوشی های دنیا مستم کنه که از ته دل بخندم و هیچ چیز ناراحتم نکنه. احساس میکنم مادر بدی هستم که از بچش غافل شده! دستشو ول کردمو اون گم شده.حالا هرچی میگردم پیداش نمیکنم. هنوز اسباب بازیاش هست هنوز بعضی از علایقش رو میدونم هنوز بعضی از اخلاقاش یادمه هنوز...
-
جریان زندگی
دوشنبه 22 مهرماه سال 1392 23:45
چقدر ساده خیلی چیزا عوض میشه! یه روزایی همه تایم خالیی که داشتم صرف اینترنت میشد و همه دلخوشیم یه پنجره بنفش که بالاش نوشته شده بود یاهو مسنجر. اما حالا .........این روزا با اینکه تقریبا همیشه با گوشی آن هستم( البته با چراغه خاموش ) اما دریغ از یه پی ام...... اینایی که میگم گله نیست. فقط میخوام بگم خوب یا بد میگذره و...
-
گرهِ کور
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 20:47
- نگران بودن واسه خواهرم و نی نی کوچولوش که هنوز بیمارستان هستن. - موضوعی که این مدت فکرمو مشغول کرده و سعی میکنمو دوست دارم وقت زیادی بهش اختصاص بدم با این وجود که باید سرکار و دانشگاه هم برم.و یه جور استرس به همراه داره برام..... - چهار روز در هفته داشگاه رفتن اونم با این شرایط که شونزده واحد دارم که دوازده واحدش...
-
این پاییز
جمعه 19 مهرماه سال 1392 10:44
گندم: باران ابدی بودنت در من باریدن میگیرد و من، در فراسوی تمام این دردها زندگی را میجویم. آن هم با چاشنی عشق تو که در دلم جوانه زده. میپیچم به استواری وجودت همچون ساقه ای تکیده. و تو، میشوی مأمن تمام خستگی هایم. این پاییز شکوفه خواهم داد اگر اینگونه شود....
-
:)
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 11:38
بی هیچ دلیل روز خوبیه و احساس خوبی دارم. بدون اینکه اتفاق خوب یا خاصی افتاده باشه.
-
زندگی ،کمی با من قدم بزن!
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 00:25
کاش کسی بود که حرفامو نگفته میفهمید. یا لااقل اونچه میگفتمو میشنید نه چیزی که دوست یا توقع داره بشنوه. کاش همه چی کمی آسون تر بود.
-
ctrl+z
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 10:43
خیلی سخته نتونی ثابت کنی بیگناهی...... خیلی سخته یه حماقتی کنی و هر چیم فکر کنی نفهمی چرا اینکارو کردی.... خیلی بده که یهو تو اوج یه اتفاق خوش یه مسئله که اصلا نمیفهمی از کجا سر و کلش پیدا شده همه چیو بهم بریزه.... کاش میشد یه جاهایی زندگی رو Ctrl+z کرد و راه درست رو انتخاب کرد....
-
سیزده مهر
شنبه 13 مهرماه سال 1392 17:40
دومین سالگرد آسمانی شدنت بود و من هرچه تلاش کردم لحظه های خوش کام تلخم را شیرین کنند باز هم آنگونه که میخواستم نشد.ای کاش تو هم شادیمان را شریک میشدی. ای کاش بودی تا پسرکی خردسال و شرین زبان روزی تورا دایی صدا میزد.و شک ندارم اگر بودی محبوبترین دایی دنیا برایش میشدی...... * هر کار کردم نشد که ننویسمت داداشی.دوستت دارم...
-
من و نی نی
جمعه 12 مهرماه سال 1392 23:32
دو روزه خاله شدم اما هنوز خواهرزادمو ندیدم این چه جور خاله شدنه اخه!!! بازم خدارو شکر که هردو سالمن هرچند نی نی هنوز تو دستگاه و بیمارستانه ولی خب بازم شکر. * دوماه و نیم زود اومدی خاله امیدوارم دنیا برات همون قدری که واسش عجله داشتی قشنگ باشه.
-
مثل عکس رخ مهتاب......
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 10:59
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه...
-
مزه
دوشنبه 8 مهرماه سال 1392 23:14
احساس خوبی دارم هرچند تهش یه مزه ای میده اما هویجوری هم دوسش دارم این طعمو : )
-
عطر گندمم
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 18:32
تصمیم گرفته بودم دیگه غمگین ننویسم اما "تو" آیینه ی احساسات و روزگاری هستی که به من میگذره وقتی بغض خفم میکنه، وقتی اشک میشه و میریزه رو گونه هام ......چطوری بیام و بهت بگم که خوشحالم؟ چطوری بیام و لبخند دروغی بزنم؟ میخواستم دیگه شاد بنویسم، میخواستم......اما نشد. بغضم شکستو تو محکومی به ثبت من....
-
فقط برای من!!!
شنبه 6 مهرماه سال 1392 21:18
گندم: صدایت چیزی را در من فرو میریزد فکر کنم میگویند "دلم هُوری ریخت".... ولی برای من چیزی بیشتر از این هاست. صدایت.... نوعی آرامش امنیت دلبستگی نوعی جذبه دارد برایم. من مینویسم، تو بیا و عاشقانه هایم را بخوان. بگذار بوی صدایت را رنگ بودنت را بگیرند. بگذار حس کنم که هستی. آن هم فقط برای من!!!
-
دلنوشته
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 09:28
گندم: درد دارد..... تنهایی هایت را با جرز دیوار تقسیم کنی، و غمت را با فنجان قهوه. زخم دارد..... درد دلت سهم سنگ فرش های پیادره رو شود، همراه قدمت هایت درب بطری، و بغض هایت نصیب بالش. وقتی آنچه در دل داری در قالب هیچ شعری جا نگیرد، و سپیدهایت به سیاهی شب کشد. وقتی ستاره اقبالت پشت ابرها تو رو گم کرده باشد. وقتی همه...