"نمیزارم بری"
چه جمله ی تاثیر برانگیزی!
اما این جمله وقتی تاثیرگذاره که جنم و غیرت اینو داشته باشی که بهش هویت بدی اگه جربزه اینو نداری که انجامش بدی به زبون نیارش!
چون آدم میشنوه و ته دلش قرص میشه که نمیزاره برم....و بعدمیره که نرفته باشه..... و یهو میبینه طرفش تو زرد از آب در اومده و فقط لفظ "نمیزارم بری" رو اومده
و بعد از اون به این نتیجه میرسه که همون بهتر که رفت و نموند پای آدمی که "نمیزارم بری"و"کاری نمیکنم که بری"گفتنش در حد حرف بود ولی در عمل هرچی دلیل لازم داشتی برای رفتن گذاشت تو دامنت.
اینجوری میشه که میفهمی تصمیم درستی گرفتی و کم کم سعی میکنی باهاش خو بگیری و بهش عادت کنی:)
چند روز پیش چندنفری رفته بودیم یه مکان کاملا تفریحی.
تو اون نه،ده ساعتی که اونجا بودم اتفاق جالبی افتاد که توجه منو به خودش خیلی جلب کرد.
من متوجه خودم شدم!!!
آدما ها باهم بحثشان میشد و من بغض میکردمو اشک در چشمانم حلقه میزد!
چند لحظه بعد با دیدن ابراز محبت و قربان صدقه رفتن دونفر دیگر بغض میکردم!
ساعتی بعد در حال شنا کردن بغض میکردم!
زیر آفتاب دراز میکشیدمو بغض میکردم!
اهنگ شاد پخش میشد و من بغض میکردم!
همه شروع میکردند به رقصیدن و من بغض میکردم
میخندیدم و بغض میکردم!
همه ی اینها در حالی بود که داشت بهم خوش میگذشت!
مهم نبود چه اتفاقی در جهت مثبت یا منفی رخ بده من فقط منتظر تلنگری بودم تا بغض کنم.
من چم شده؟
آرزو دارم که مرگت را ببینم ، بر مزارت دسته های گل بچینم
آرزو دارم ببینم پر گناهی ، مرده ای در دوزخی و رو سیاهی
جای اینکه عاشق زار تو باشم ، آرزو دارم عزا دار تو باشم