تو خوب باش.همین!

از همه دنیا که بریده میشوم

پناه میاورم به لبخند زیبایت 

که در پس سکون ثانیه ها ثابت مانده

به آن چشمان درشت پر محبتت 

که هنوز هم با شیطنتی توامان مرا نگاه میکنند

به ابروی پر و پیوسته ات

به موی مشکی و مجعدت

و به آن ته ریشی که نیمه در می آمد...

میدانی؟از همه دنیا بریده میشوم

اما از تو نه

انگار تو آخرین امیدم برای آرامش گرفتن باشی

انگار تو مرا خیلی خوب میشناسی

خوب میفهمی 

خوب درک میکنی

انگار هیچ کس هم که نداند

تو خوب میدانی

مثل همیشه

مثل قبل ترها

کافی بود بخواهی تا به لحظه ای حالم را عوض کنی

از اوج گریه تا انتهای خنده های بلندمان

خوب بلد بودی حواسم را پرت خوشی ها کنی

میدانی؟این چیز ها برایت عادی بود

خنداندن آدم ها،شاد کردنشان در ذاتت بود

با تو

به آدم "خوش" میگذشت

بی تو اما....

بگذریم

نبودنت روزهای آخر اسفند را به قدر کافی سخت کرده است

نمیدانم جراحت این روزها را دیگر کجای قلب رنج دیده ام بگذارم

بعد از تو 

خیلی چیزها عوض شد

من

زندگی

روزگار

آدم هایش

ارزش ها

روابط

.

.

.

اما تو هنوز همان محمودِ محبوبِ سابقی 

برای همه آن هایی که تو را میشناختند

حتما نشسته ای ما را نگاه میکنی قاه قاه به روزگارمان میخندی

از همان خنده های شیطنت آمیزت که آدم را ناخواسته به همراهی وامیداشت

شاید هم اصلا رفته ای پی عشق و حالت

حوری موری و اینا.....

شاید هم ما را فراموش کرده باشی اصلا!

اما هرچه باشد یقین دارم خوبی

و به همین "یقین" است که دلبسته ام

و تاب می آورم غم دلتنگیت را

دلم برای روزهای با هم بودنمان تنگ است...

جنبه

خدایا اگر به کسی چیزی لطف میکنی خواهشا جنبشو دریق نکن!!

یه عده رو این زمین دارن تند میرن با چیزایی که تو بهشون بخشیدی.

یه عده اینجا خیلی خیلی نسبت به نعماتشون بی جنبن!!

نمیدونن که اگر اراده کنی به ثانیه میبازن همون چیزایی رو که بهش مغرور شدن!!


خدایا! گوشتو بیار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

در لحظه زندگی کنیم

مدام در انتظار لحظاتی از آینده هستیم 

غافل از لمسِ طراوتِ امروز

آرزویمان سپری شدن دورانی ست که شاید بعد ها "طلایی"نام بگیرند.

روزهایی از جنس عمرِکوتاه ما،

که دلبسته ایم به عبورش.

بی آنکه بدانیم بعدها دل میبندیم به خاطراتش.

.....



فارق از مشغله ها،دلخستگی ها،دلشوره ها....

فارق از هوای سرد،آدم های سرد،روزگار سرد....

فارق از همه آنچه تو را وادار میکند به گذر ثانیه ها چنگ بزنی!

امروز ،

چنان در آغوشم بگیر،

انگار فردایی وجود ندارد!

و از همین لحظه باهم بودنمان شاد باش

نگذار دغدغه فرداها امروز را از تو بگیرد لبخندم.



مدار وانمود

سریال "مسافران"* منو به این فکر انداخت که آدما مدار وانمود کردنشون به شدت پیشرفته و قویه!! تا حدی که میتونن به غیر ممکن ترین چیزها و محال ترینشون تظاهر کنن!!

و این مدار گاهی کثیف ترین مدار انسان هاست 

گاهی هم به درد بخور ترین!!


*کارگردان:رامبد جوان

دیگر...

دیگر غم رفتنت را زجه نمیزنم.

به شماره نمیافتد تپش هایم از تداعی آن روزها.

یاد گرفتم "مرگ"چطور بخش میشود.

نوشته میشود.

اتفاق میافتد.

و بلاخره چطور حضم میشود.

دیگر نفس هایم تنگ نمیشود حتی!

فقط گاهی،

خاطره های تلخ و شیرینت مرا بازی میدهند.

گاهی جریان زندگی به جایی میرسد که زلالیِ بودنت،

میشود لازمه یِ گل دادنِ نیلوفر هایِ وجودم.

گاهی غروب پنجشنبه ها به دلم چنگ میزد،

دلم برای با تو بودن تنگ میشود...

گاهی....

راستشو بخوای

آب که سربالا برود قورباغه اَبوعطا میخواند!!!!!


*عکس مربوط به جاده تهران-مشهد میشه یه چیزایی رو که فاکتور بگیری سفر خوبی بود......

**املا "اَبوعطا" رو یقین ندارم بهش!