آرزو دارم که مرگت را ببینم

برای مرگ یه نفر چند سال دعا و  نذر کنی کافیه ؟

هفده سال کمه ؟


دو شبه خوابای عجیب میبینم چی قراره پیش بیاد خدا میدونه!

امیرعباسم

یه وقتایی یه اتفاقایی میافته که به آدم ثابت میشه اولویتای آدم اون چیزایی نیست که فکر میکرده.میفهمه یه چیزایی هستن که حاضره همه ی اولویت هاشو به خاطرشون زیر پا بزار یه جوری که انگار اصن از اول هم مهم نبودن .یه اتفاقایی که میگی خدایا هیچی نمیخوام .

یه دیالوگ عالی هست که میگه

وقتی باید یه چیزی بگم یهو هیچی نمیگم !

فقط خواستم بگم منم ایضا شدیدا!!!

 تنها سرگرمی این روزام گوشی و اینترنته حالا احتمالا باید حتما توضیح بدم که چرا! که تلوزیون ندارم هارد پر از فیلم ندارم کتاب خوانده نشده ندارم کار ندارم درس ندارم کلاسی نمیرم و کلا من هستم و گوشی جانم .وقت هایی که تمام پیام های تلگرام و همه کانال هارو میخونم تمام اینستا رو زیر رو میکنم و همه ی کلیپ ها و عکسا و متن ها تکراری میشه وقتی همه ی ۴۳۴۵ تا عکس گالری رو چند باره میبینم کل گوشی رو پاکسازی میکنم و دیگه هیچ کاری برای انجام دادن باقی نمیمونه میام اینجا.

اینجا امن ترین و آروم ترین جای دنیای مجازی منه.

اینجا همیشه برای غم ها و خوشحالی ها و بیکاری ها و ...همه ی چیزایی که میخوام جا هست.

اگر دنیای مجازی من یه آدم باشه وبلاگم حکم قلب رو داره اگه یه روزی بخوام کناره گیری کنم اخرین چیزی که ازش دست میکشم اینجاس و اگه از اینجا شروع کردم بدونید اوضاع خیلی وخیم بوده مث یه سکته ی قلبی !

رفتم جلوی آینه و مثل همیشه و هر روز شروع کردم به شونه کردنه موی بلندمو بعد بافتمش از توی کشوی میز قیچی رو برداشتمو چیدمشون....شاید همش توی یه دقیقه اتفاق افتاد.بدون فکر،تعلل،تردید! قیچی وسط گیس موهام بود که یهو تازه فهمیدم چی شد...

حالا همه میان میگن: چرا؟؟!!
انگار که موی کوتاه یه "اشتباه" باشه که همه چراییشو میپرسن.هیچکی وقتی موهات بلنده نمیاد بگه چرا؟ چرا موهاتو بلند میکنی؟ اما کافیه یک سانت از موهات کم بشه ،برای همه سوال پیش میاد که چرا!
خب موی کوتاه مگه دل نداره؟
این همه زنای زیبا و مطرح با موی کوتاه از اول تاریخ تا الان.مهم حاله خوبه.یه روزی شاید با موی بلند برسی به حال خوبت و اون تفکری که داری یه روزی شاید موی کوتاه برات مصداق همون حال و همون تفکر باشه.
اخرین باری که موهامو کوتاه کردم نزدیک به سه سال پیش بود.
تنها دفعه ای که هیچکس نپرسید چرا !؟

گفتند که از افسردگی بنویسیم

افسردگی یعنی یه کرختی مزمن تو تموم لحظه ها ،وقتی دارم میخوابم غذا میخورم دوش میگیرم قدم میزنم موزیک گوش میکنم یا حتی میخندم... یعنی روزها و روزها و روزها توی تخت چمباتمه زدن یعنی یه بیتفاوتیِ خاصِ عجیبی نسبت به همه ی اتفاقات خوب و بد که دیگه مهم نباشه چی شده ،چی میشه،یا چی قراره پیش بیاد،یعنی روزی ده بار مردن توی خیابون، تراس ،کافه و...یعنی زل زدن های طولانی به هیچ کجا و فکر کردن به هیچی 

یه چیزی جایی خوندم تو این مایه ها که :

وقتی بهت خیانت میکنن یا از اعتمادت سواستفاده میکنن مث این میمونه که دستاتو از بازو قطع کردن.تو میتونی ببخشیشون اما دیگه نمیتونی بغلشون کنی :)

بهارِ خوش آب و هوایِ آلرژی آورِ افسرده کننده!

جونم براتون بگه که لذتی که در انتقام هست در بخشش نیست