-
3.گندمی کوچکم
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 10:06
عزیزم انقدر این زمانه و آدم هایش بد شده اند که نیت خیر و احساس پاکت را هیچ کس باور نمیکد. بس که دروغ شندیده اند تو دروغگو خوانده میشوی. بس که فریب خورده اند تو فریبکار خطاب میشوی. بس که بدی دیده اند تو هم بد خوانده میشوی. حتی اگر صادق باشی درستکار و خوب باشی! این زمانه درک اینها را از آدم هایش سلب کرده است. اما تو خوب...
-
مادر
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 00:58
امروز داشتم فکر میکردم که ازت هیچی نمیخوام. چی بالا تر از اینکه سایه ات بالا سرمه. همین که میتونم بهت بگم دوستت دارم. که شب ها بهم شب بخیر بگی. همین که بتونم پیشونیتو ببوسم. اینکه میتونم کلمه مامان رو به زبون بیارم و تو با مهربونی جوابم رو بدی. همین که اینقدر خوب هستی که دوستت داشته باشم. اینکه که سلامتی. همین که...
-
ماه
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1393 16:16
تو ماه را بیشتر از همه دوست میداشتی و حالا ماه هر شب تو را به یاد من میآورد میخواهم فراموشت کنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجرهها پاک نمیشود ... * رسول یونان * * تو تمام هستی و عالم خلقت ماه رو بیش از هر چیزی دوست دارم(اگر آدما رو فاکتور بگیرم)انقدر که هیچ مرزی برای این دوست داشتن نیست!از تماشای ماه هیچ وقت...
-
"چارتار"
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 23:41
یه مدته مدام به شکل های مختلف برمیخورم به این اسم! اما هر دفعه با خودم مقاومت میکنم و نمیرم سراغش که کار به دانلود و گوش دادن و گوش دادن و گوش دادن و..... نکشه.نمیدونم چرا،انگار یه چیزی از درون منو دور میکرد انگار یه قسمتی از من نمیخواست بره سمتش چون نمیخواستم مطمئن بشم که یکی از این چاتار،چاتارهایی که هی پا برهنه...
-
این کجا و آن کجا؟!
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 19:59
-
شعر میبافی برایش
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 18:24
عاشق که میشوی برای هرم نفس هایش شال گردن میبافی عاشق تر که باشی شعر میبافی برایش * چرکنویس به تاریخ: ۱۳۹۳/۱/۸
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 18:22
هر چه هست و نیست تو هستی و بس * چرکنویس به تاریخ: 1393/1/7 ساعت: 20:00
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 17:54
ارامش برایم در وجودت اغوشت محض بودنت معنا میشود و زمزمه هایه عاشقانه ات زیبا ترین و ارامش بخش ترین لالایی دنیاست و من چه ساده و بی ریا چه خالصانه عاشق تو و با تو بودن میشوم مسخ دنیایی که با هم خواهیم ساخت محو خوشبختیمان * با طعم دلدادگی چرکنویس در تاریخ :1393/1/3
-
تو را باید نوشت
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 11:24
مرا منع میکنی از جاری کردن احساسم نسبت به خود! مگر میشود عاشق بود و دم نزد؟! مگر میشود معشوق بود و نبالید؟! چگونه میشود لبریز از عشق بود و دم برنیاورد؟! واژه ها امانم را بریده اند بسته اند این حجره را که میخواهد مستان برایت بخواند تو را "باید" گفت "باید" نوشت "باید" سرود تو را...
-
تو خوب باش.همین!
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 15:30
از همه دنیا که بریده میشوم پناه میاورم به لبخند زیبایت که در پس سکون ثانیه ها ثابت مانده به آن چشمان درشت پر محبتت که هنوز هم با شیطنتی توامان مرا نگاه میکنند به ابروی پر و پیوسته ات به موی مشکی و مجعدت و به آن ته ریشی که نیمه در می آمد... میدانی؟از همه دنیا بریده میشوم اما از تو نه انگار تو آخرین امیدم برای آرامش...
-
جنبه
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 17:39
خدایا اگر به کسی چیزی لطف میکنی خواهشا جنبشو دریق نکن!! یه عده رو این زمین دارن تند میرن با چیزایی که تو بهشون بخشیدی. یه عده اینجا خیلی خیلی نسبت به نعماتشون بی جنبن!! نمیدونن که اگر اراده کنی به ثانیه میبازن همون چیزایی رو که بهش مغرور شدن!!
-
خدایا! گوشتو بیار
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 00:57
-
در لحظه زندگی کنیم
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 00:16
مدام در انتظار لحظاتی از آینده هستیم غافل از لمسِ طراوتِ امروز آرزویمان سپری شدن دورانی ست که شاید بعد ها "طلایی"نام بگیرند. روزهایی از جنس عمرِکوتاه ما، که دلبسته ایم به عبورش. بی آنکه بدانیم بعدها دل میبندیم به خاطراتش. ..... فارق از مشغله ها،دلخستگی ها،دلشوره ها.... فارق از هوای سرد،آدم های سرد،روزگار...
-
مدار وانمود
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 21:53
سریال "مسافران" * منو به این فکر انداخت که آدما مدار وانمود کردنشون به شدت پیشرفته و قویه!! تا حدی که میتونن به غیر ممکن ترین چیزها و محال ترینشون تظاهر کنن!! و این مدار گاهی کثیف ترین مدار انسان هاست گاهی هم به درد بخور ترین!! * کارگردان:رامبد جوان
-
دیگر...
شنبه 3 اسفندماه سال 1392 16:31
دیگر غم رفتنت را زجه نمیزنم. به شماره نمیافتد تپش هایم از تداعی آن روزها. یاد گرفتم "مرگ"چطور بخش میشود. نوشته میشود. اتفاق میافتد. و بلاخره چطور حضم میشود. دیگر نفس هایم تنگ نمیشود حتی! فقط گاهی، خاطره های تلخ و شیرینت مرا بازی میدهند. گاهی جریان زندگی به جایی میرسد که زلالیِ بودنت، میشود لازمه یِ گل دادنِ...
-
راستشو بخوای
جمعه 2 اسفندماه سال 1392 00:43
آب که سربالا برود قورباغه اَبوعطا میخواند!!!!! * عکس مربوط به جاده تهران-مشهد میشه یه چیزایی رو که فاکتور بگیری سفر خوبی بود...... ** املا "اَبوعطا" رو یقین ندارم بهش!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1392 16:27
کنار ضریح مطهر آقا امام رضا به یادتون هستم
-
Dexter
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 00:21
در سطح زندگی خودم غوطه ور هستم!
-
فصلی نو...
شنبه 19 بهمنماه سال 1392 14:19
فصل تازه ای از زندگی رو شروع کردم فصلی که امیدوارم تا پایان به همین اندازه شیرین باشه!
-
دلکم
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1392 22:24
صادقانه که بخواهی دلم کمی تنگ شده برای با انگیزه نوشتن خوانده شدن برای روزهای قدیمیه اینجا برای شکل و شمایلش گاهی دلم برای تایپ کردن و صدای کلید ها تنگ میشود حتی! دل است دیگر... گاهی زبان نفهم میشود و بهانه گیر همانگونه این روزها مدام بهانه ی تو را میگیرد. بیا و کمی آرام کن این دل بازیگوشم را :)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 16:32
* از روزنه کوچک اما دل فریبی نگاهت میکردم از پس پرچین های روزمرگی از فراز تکاپو هایِ بی حاصلِ روزگار نمیدانم شاید هم داشتم دید میزدم! هرچه بود خوب بود ذوقش از آن قند آب کن ها بود! نمیدانم اسمش چیست عشق دوست داشتن بعضی ها که کم لطف تراند هوس صدایش میکنند شاید هم جنون هرچه هست خوب است ذوقش از آن قند آب کن هاست! مینشینم...
-
هیچی
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1392 17:14
بعضی وقتا میشه شروع میکنی به گله گزاری از کسی که ازش توقع داری توی دلت ازش ناراحت میشی نسبت بهش کنیه میکنی اعصابتو خورد میکنی خلاصه شاید ته دلت کلی فحششم بدی یهو میبینی طرف تو خونش مرده جنازش بو گرفته ولی تو تویه تمام این مدت ازش توقع داشتی در حالی که خودت حتی نفهمیدی یارو مرده!!!! مثال زدم البته خلاصه منظورم این بود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 18:27
دلم یه نفس راحت میخواد خدایا میشه یعنی؟ یه تفریح یه تعطیلات یه انتراک میخوام نفس بگیرم
-
اسم خوبی نداره...
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 18:20
دیده ای گاهی همه چیز میشود برخلاف تصوراتت،و هیچ عملی از تو برنمی آید؟! به این نقطه از زندگی چه میگویند؟ نامش چه میشود؟ تنها چیزی که به ذهنم میرسد "ناتوانی" است. اما اسمش را نمیدانم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 14:20
بیگانه جدا دوست جدا میشکند هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه اگرمیشکند حرفی نیست از دوست بپرسید چرا میشکند!
-
تو را میخواهم...
دوشنبه 30 دیماه سال 1392 20:06
هیچ میدانی غم نبودنت این روزها چقدر بیشتر روی دوشم سنگینی میکند؟! وزن نبودنت چقدر سنگین است؟! هیچ میدانی جای خالی حضورت لبخندت آغوشت جای خالی برادریت چقدر خودنمایی میکند؟! جای خالی تو،و لحظه های خوشی که اگر بودی خلق میکردی... دلم "تو" را میخواهد نه قاب عکست را! دلم "تو" را میخواهد نه یک تکه سنگ...
-
دست برداریم از این سیکل تکراری
دوشنبه 30 دیماه سال 1392 19:42
واقعا در مورد من چه فکری میکنید؟فکر میکنید من کیم؟فکر میکنید قلب ندارم؟احساس ندارم؟فکر میکنید من یه ادم سنگ دلم که کمر بستم به شکنجه و زجر خانوادم؟فکر میکنید عزیزترین کسا تو زندگیم برای شما عزیزتر هستند تا برای من؟فکر کردین خودتون انسان تر هستید؟یا احساساتتون بیشتره یا چی واقعا؟!!! دست بردارید از این همه قضاوت...
-
بدون شرح
یکشنبه 29 دیماه سال 1392 23:45
-
27دی
شنبه 28 دیماه سال 1392 09:28
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 23:15
این روزا یه حسی دارم که بلد نیستم چطوری باید بیانش کنم! خودمم از حالو روزم سر در نمیارم خیلی لحظه ای شدم خیلی دل نازک خیلی بد!