خانه عناوین مطالب تماس با من

عطر گندم

عطر گندم

درباره من

دختری شبیه به همه دخترها اما نه خیلی.................................................................................... *نظرات رو بستم که کسی خودشو موظف به نظر گذاشتن نکنه.اگر نظر یا مطلبی بود پیغام (تماس با من)بزارید یا ایمیل بزنید خوشحال میشم و حتما جواب میدم ادامه...

پیوندها

  • دُرد
  • پاورقی
  • سوسو
  • صُراحی
  • ماهی طلا
  • سیاه سرفه
  • خرمالوی سیاه
  • آقای حقدوست
  • جایی برای تنهایی
  • خرمالوی سیاه new
  • رادیو روغن حبه ی انگور
  • زمـزمـۀ سـادۀ تــکرار نفـس ها
  • تلخ همچون چای سرد
  • خانواده ی بزرگ ما
  • سراب زندگی من
  • روزهای زندگی
  • سراب بیابان
  • غول صورتی
  • خنده کده
  • چشمه
  • چکاوک
  • نیکولا

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • 4 آذر 1400
  • 21 اردیبهشت 00
  • 7 خرداد 99
  • 11 اردیبهشت 99
  • 753
  • 752
  • [ بدون عنوان ]
  • 30 آذر 98
  • 22 آذر 98
  • [ بدون عنوان ]
  • 30 مهر 98
  • برچسب مطلقه
  • [ بدون عنوان ]
  • 7 مهر 98
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • آذر 1400 1
  • اردیبهشت 1400 1
  • خرداد 1399 1
  • اردیبهشت 1399 1
  • اسفند 1398 3
  • دی 1398 1
  • آذر 1398 1
  • آبان 1398 2
  • مهر 1398 3
  • مرداد 1398 1
  • فروردین 1398 1
  • بهمن 1397 1
  • دی 1397 1
  • آذر 1397 4
  • آبان 1397 3
  • مهر 1397 3
  • مرداد 1397 2
  • تیر 1397 1
  • خرداد 1397 2
  • فروردین 1397 2
  • اسفند 1396 3
  • بهمن 1396 4
  • دی 1396 9
  • آذر 1396 1
  • آبان 1396 5
  • مهر 1396 7
  • شهریور 1396 1
  • مرداد 1396 2
  • تیر 1396 2
  • خرداد 1396 10
  • اردیبهشت 1396 2
  • فروردین 1396 5
  • اسفند 1395 4
  • بهمن 1395 5
  • دی 1395 9
  • آذر 1395 10
  • آبان 1395 6
  • مهر 1395 5
  • شهریور 1395 2
  • مرداد 1395 5
  • تیر 1395 4
  • خرداد 1395 1
  • اردیبهشت 1395 6
  • فروردین 1395 12
  • اسفند 1394 9
  • بهمن 1394 9
  • دی 1394 13
  • آذر 1394 5
  • آبان 1394 6
  • مهر 1394 25
  • شهریور 1394 25
  • مرداد 1394 24
  • تیر 1394 27
  • خرداد 1394 14
  • اردیبهشت 1394 6
  • فروردین 1394 7
  • اسفند 1393 16
  • بهمن 1393 17
  • دی 1393 6
  • آذر 1393 7
  • آبان 1393 12
  • مهر 1393 10
  • شهریور 1393 20
  • مرداد 1393 26
  • تیر 1393 32
  • خرداد 1393 20
  • اردیبهشت 1393 20
  • فروردین 1393 8
  • اسفند 1392 7
  • بهمن 1392 9
  • دی 1392 21
  • آذر 1392 17
  • آبان 1392 10
  • مهر 1392 18
  • شهریور 1392 12
  • مرداد 1392 11
  • تیر 1392 13
  • خرداد 1392 11
  • اردیبهشت 1392 9
  • فروردین 1392 7
  • اسفند 1391 8
  • بهمن 1391 7
  • دی 1391 10
  • آذر 1391 6
  • آبان 1391 8
  • مهر 1391 11
  • شهریور 1391 6
  • مرداد 1391 6
  • تیر 1391 11
  • خرداد 1391 8
  • اردیبهشت 1391 5
  • فروردین 1391 2
  • بهمن 1390 3
  • دی 1390 2

آمار : 212654 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • اوستا گندم:) یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 17:11
    چند وقته خیلی بد عادت شدم.نمونه کوچیکیش این که دیروز دفترو پیچوندم امروزم دانشگاه،این از شروع اول هفته خدا تا اخر هفته به خیر کنه هیچ خوشم نمیاد وقتی توی یه کاری تا این اندازه متخصص میشم دل نوشت:وقتی توی جمعی قرار میگیرم که یه چیزو یا یه کسی رو همه دارن به جز من یه چیزی راه گلومو میبنده.اما در عوض از کنارشون بودن...
  • شیشه ی بخار گرفته دلم دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 16:27
    دستم رو بردم سمت شیشه ی بخار گرفته ای که از دور دلم رو قلقلک داده بود واسه این که روش خطی بنویسم یا نقشی بزنم.هنوز نوک انگشتم با شیشه تماس نداشت.... ثانیه ها میگذرند اما هنوز هم میان شیشه و من فاصله ای است هر چند کم. نه جمله ی نغزی،نه بیته شعری درخور حال و روزم،نه نقش و تصویری که چنگی به دل بزند.هیچ. هیچ در خاطرم...
  • پیک زمستون پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 13:22
    در اتاقمو باز کردم که برم...چه اهمیتی داره که می خواستم چیکار کنم؟! با چیزی که دیدم ذوق کردم،موندم،تعجب کردم،خوشحال شدم. پنجره ی سرتاسریه پذیرایی برفکی شده بود و درختای گردویه توی باغ پشتی محو شده بود،برف کوه ها رو رو سفید کرده بود و مه اونقدر دلش برای زمین تنگ شده بود که تا اونجایی که میشد خودشو به زمین نزدیک کرده...
  • طالع بینی شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 00:24
    نمیدونم چی شد که رفتم تو فاز فال و طالع بینی و این جور چیزا ،با این که خیلی بهش اعتقاد ندارم اما اکثرا وقتی جایی ببینم می خونم .ولی این اولین بار بود که خودم رفتم دنبالش،راستش خیلی از موارد شبیه و درست هستن نمی دونم چرا، شاید چون از همه چیزو همه جا میگن، بعضیاش درست درمیاد.ولی من ادمایی مختلفی رو دیدم که متولد یک ماه...
  • این روز ها... شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 00:24
    این روز ها همه عاشقن،اما هیچ دو قلبی برای هم نمی تپد.همه از عشق می گویند و عاشقی اما برای کسی به جز معشوق حقیقیشان.این روز ها همه جا پر است از زمزمه های عاشقانه پر است از اشعار دلدادگی اما هیچ کس خالصانه دل به یار نمی سپارد ،چرا که خود دل در گرو دیگری دارد.این روزها تو به من دلداده ای و من دل در گرو دیگری دارم و او...
  • خنده هایت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 23:29
    چه ارزشی داره شاد زندگی کردن و همیشه خندیدین و دیگران رو به خنده انداختن زمانی که وقتی نیستی و ازت یاد میشه با این که، این همه شادمانه زندگی کردی باز هم یه غم بزرگ میشینه تو دلم.چه ارزشی داره که همیشه تصویرت توی ذهنم خندون باشه و اخمت یادم نیاد اما حتی وقتی یاد خنده هات میافتم گریم بگیره. نه.من اینو نمیخوام.تو همیشه...
  • کاش سبز بشم پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 22:35
    یه دونه رو از اصلش که خودش جزء کوچیکی از اونه جدا می کنی.بعد اونو توی یه چاله میزاری و با خاک روشو میپوشونی. روزای اول هر روز بهش سر میزنی تا ببینی جونه زده و رشد کرده ! هر روز بهش اب میدی، بعد که یکم میگذره چند روز در میون بهش سر میزنی ،ولی بازم فراموشش نمیکنی و منتظر میمونی تا بزرگ بشه و حتی ثمر بده.!! این پروسه...
  • ممنون تاکسی دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 14:33
    سوار تاکسی شدم خیلی حالم گرفته بود از اون روزایی بود که حوصله خودمم نداشتم،داشتم با خود خوری و فکرو خیال حال خودمو بدتر می کردم .مسافری که جلو نشته بود شیشه پنجره رو داد پایین و یه نسیمی خورد به صورتِ گُر گرفتم. ناخوداگاه یه نفس خیلی عمیق کشیدم انگار که اون نسیم برام حکم یه امیدو داشت یه راه نجات که لااقل از این حالت...
  • دلم... یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 19:48
    دلم سر خوشی های الکی می خواهد،خنده های بی دلیل... دلم می خواهد هی ذوق کنم،حتی برای هیچی... دلم اتفاق های خوب خوب می خواهد خیییییلی... دلم محبت از سر عشق می خواهد نه از روی ترحم... دلم شور زندگی می خواهد،دلیل زیستن... دلم دلگرمی می خواهد،سرخوشی می خواهد،امیدواری... دلم لمس زندگی را می خواهد انگار... دلم تجربه های تازه...
  • ببین که با من چه کردی جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 12:56
    برای آمدنت لحظه شماری می کردم.آمدی.... اما چه آمدنی!!!صد ای کاش که نیامده بود.... با رفتنت مرا ویران کردی حال که به سختی خود را بازیافتم با اینگونه آمدنت به نسیمی فرو ریختم. چرا!!!؟؟؟؟ اگر می خواستی اینگونه بیایی چرا آمدی؟چرا رهایم نکردی؟ همین را می خواستی!؟می خواستی مرا اینطور ببینی!؟ پس تماشا کن...بیا نابودیم را به...
  • حتی... دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 18:33
    همه چی یه بازیه... همه چی دروغه... حتی زندگی... حتی من... حتی تو... حتی...
  • پاییز نبودنت جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 10:53
    پاییز ....پاییز.....پاییز.... این روزها همه جا حرف از پاییزه،همه میگن با خودش عاشقی میاره،میگن فصل عاشقیه،میگن... پاییز بی نهایت قشنگه،اما... برای من فصل دلگیری هستش،برای من فصل جداییه،فصلی که تو رو از من گرفت و من توی روزهایی از همین جنس داغ وداع با تو را، پا به پای اسمان،پا به پای ابر،به زیر باران های پاییزی گریستم....
  • بعضی وقتا خواب خیلی می چسبه چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 21:45
    دقت کردین روزای بارونی نمیشه از خواب صبح گذشت!!!!؟؟؟ یه صدایی توی گوشم پیچیدو از خواب ناز بیدارم کرد، صدایی که خیلی ازش بدم میاد،هر چند وقت یه بار صدایی الارم گوشیمو عوض می کنم و قبلی رو پاک می کنم، اخه از اون اهنگ متنفر میشم.خوب خدایی ادم از صدایی که هر روز صبح از خواب بیدارش کنه بدش میاد دیگه. داشتم می گفتم،از خواب...
  • نقش خیالی می کشم فال دوامی میزنم یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 21:57
    یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که دست گیرد در بحر فتاده ام چو ماهی تا یار مرا به شست گیرد در پاش فتاده ام به زاری ایا بود ان که دست گیرد خرم دل انکه همچو حافظ جامی ز می الست گیرد
  • بشنو از نی چون شکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 11:29
    خدایا احساس غربت می کنم.انگار مدت هاست از جایی که بهش تعلق دارم دور موندم.احساس می کنم خیلی فاصله گرفتم از اونجا که باید باشم.خدا غم غربت گرفته منو چرا منو از خودت ،از بهشتت ،جدا کردی من به زمین تعلق ندارم ،منو برگردون.
  • یه همچین ادم مریضیم من سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 00:14
    تا حالا شده بخوای از توی ماهیتابه روی اجاق گاز دزدکی سیب زمینی سرخ کرده برداری دستت بخوره بهش بسوزه،خیلیم بسوزه،ولی حتی یک ذره هم پشیمون نشی من الان یه همچین حسی دارم تا حالا شده بخوای کلاس مهمه فردارو بپیچونی اما نه ناراحت باشی نه عذاب وجدان داشته باشی من الان یه همچین حسی دارم می بینید با چه ادم مریضی طرف...
  • سوار بر چرخ و فلک اشتباهات یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 18:38
    گاهی بعضی از ما سوار بر چرخه ی تکراری اشتباهاتمان شده ایم.بی آنکه متوجه باشیم این مسیر تکراریست و بارها و بارها این مناظر یکنواخت را دیده ایم.نتایج کارهای اشتباهمان درست جلوی دیدگانمان دوباره و دوباره نقش می بندند و ما حتی لحظه ای به ان فکر نمی کنیم که چرا؟؟؟!!! بعضی از ما متوجه نمی شویم که اشتباهاتمان ممکن است جبران...
  • خیالت + پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 23:00
    غصه نخور.......کنار امده ام با نبودنت........باور کن........دلم باور کرده که دیگر تو را ندارد........نگران دلم نباش،حالش خوب است........ تنها می توانم بگویم که دوستت دارم به همان اندازه که خودت می دانی وبس. فقط گاهی جای خالیت خودش را به رخم می کشد.
  • چه خوب که سر به هوا شدم سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 22:47
    امروز داشتم مسیر کوتاهی رو پیدا می رفتم .سرم پایین بود و به ریتم راه رفتنم نگاه می کردم .نگاهم افتاد به کتونی های سفیدم که تند و تند جاشونو با هم عوض می کردن ،با دیدنشون یاد فیلم کتونی سفید افتادم .دوست ندارم به نتیجه زحمت دیگران توهین کنم، برای همین فقط میگم فیلم خوبی نبود .همینجوری که این فکرا داشتن توی ذهنم دنبال...
  • دنیای بی رحم دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 13:01
    متنفرم از این دنیا ،از دنیای که نه میشه توش یه جنین پنج ماهرو نگه داشت نه یه جوون بیست و دو ساله.دنیایی که سهم ادما فقط از دست دادنه.متنفرم از دنیایی که رسم تا کردن با ادماش بی رحمی و بی مهریه.متنفرم متنفر...
  • قاصدک شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 19:37
    از بچگی همینجوری بودم یه باور که وقتی خیلی کوچیک بودم در من وجود داشت.حتی یادم نیست از کجا به این باور رسیدم.همیشه وقتی یه قاصدک میبینم لبخند ناخوداگاهی به اندازه ی پهنای صورتم روی چهرم میشینه که اگه کسی توی اون لحظه منو ببینه بعید نیست فکر کنه که دختره دیونه شده بیخودی میخنده بدو بدو میرم قاصدک رو میگیرم بین دستام نه...
  • یک سال گذشت سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 22:15
    امروز اخرین کارت دعوتم نوشتم.جزء مسخره ترین کارای بود که توی زندگیم انجام دادم جزء کارای که مجبورم کردن انجام بدم،اخه کس دیگه ای نبود. که چی اخه مهمونی بدیم،کارت پخش کنیم،همرو دعوت کنیم ،که اهای ملت بدونین ما یک ساله که عزیزترینمون رو از دست دادیم،یک ساله که ندیدیمش،یک ساله که صدای خنده هاشو نشنیدیم و.......یک ساله...
  • سوره ی عشق دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 17:38
    خدایا! جای سوره ای به نام عشق در قرآن خالیست که اینگونه آغاز گردد. قسم به روزی که قلبت را می شکنن و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت.
  • روزای کزایی جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 17:27
    یه روزای میشه ادم پشت هم بد میاره نمیدونم چرا !!فکر کن از صبح تا غروب خونه تنها باشی .به خاطر مشکلی که مدتیه ذهنتو بیشتر مشغول خودش کرده اعصابت خط خطی باشه، بغضم داشته باشی!بعد سر موضوع بیخودی هم دعوات شده باشه ،از طرفی هم کارات همه روی هم مونده باشن، این وسط دلت هوای مشهدو زیارتم بکنه ،بعد تو تلوزیون هم هی حرمو نشون...
  • خدایا........ پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 19:36
    این روزا خیلی سخت میگذره.روزای طولانی ،پر از استرس ومشغله های ذهنی مختلف.کاش حالا که شونه ای برای گریه کردن نیست تا یکم سبک بشم اغوشتو باز می کردی و بغلم می کردی کاش میتونستم تو وجودت گم بشم.دلم گرفته،دلم تنگه،دلم این روزا مرضای مختلف میگیره. خدایا نمیدونم منو میبینی ؟!میشنوی؟! یا یادت رفته منم هستم؟!یه نگاه به لیستت...
  • وقتی از دور نگاه می کنی یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 11:56
    گاهی از بیرون به یه اتفاق نگاه میکنی و میگی چه اتفاق ساده ای یا چه مشکل بچگانه ای اما اگه جایی کسی باشی که داره با اون مشکل دستو پنجه نرم می کنی ممکنه حتی ضعیف تر از اون باشی و کم بیاری.گاهی هم بر عکس از دور یه ماجرارو میبینی بعد با خودت میگی اینا یا ادم نیستن یا احساس ندارن یا......خلاصه یه چیزشون با ادم ایزاد فرق...
  • غرور یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 17:10
    تا حالا برخوردین به ادمایی که جون به جونشون کنن مغرورن.البته من خودم فکر میکنم غرور تا یه حدی خوبه؛اصلا باهاش موافقم.اما بعضیا دیگه از حد میگذرونن و اعصاب واسه ادم نمیزارن این ادمایی که نه از سر اینکه خعلی بارشون بلکه از سر غرور خیلی خیلی زیادشون همرو پایین تر از خودشون میدونن.شایدم از اعتماد به نفس کاذبشونه نمی...
  • هتل کالیفرنیا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 16:20
    وقتی به این اهنگ گوش می کنم.دچار یه پارادوکس خاص می شم.جایی که برای بعضیا بهشته برای بعضیا جهنم.بعضی میرقصن تا به یاد بیارن بعضی میرقصن که فراموش کنن.می تونی شاد باشی در حالی که ممکنه دنبال راه فرار بگردی و یه عده که مدام دارن دم گوشت می خونن که اینجا خعلی خفنه.....در اخرم این که تقریبا خودت تصمیم میگیری بری تو اما...
  • بی بهانه ام سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 20:21
    مدت هاست برای روان شدن قلمم برای جاری شدن واژه ها در ذهنم به دنبال بهانه هستم . قبل تر این طور نبود پیش تر بهانه مرا می جست. اما حال گویی نکته و دلیلی برای نوشتن نیست.منی که اگر قلم به دست می گرفتم ممکن نبود نوشته ای بر دل سفید کاغذ حک نکرده قلم را از بند دستانم رها سازم اکنون اگر به دستو پایش هم بیافتم باز هم دریغ از...
  • برادر یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 11:59
    چند روز پیش جای خالیتو خیلی احساس کردم.جای خالی یه برادر.یه نفر که بی منت بدون اجبار یا از سر دلسوزی کنارم باشه.میگم چند روز پیش چون می خواستم نگم که چه قدر نبودنت سخت بود اما نشد.حتی وقتی برای اولین بار بدون تو رفتم مسافرت هم اینقدر نبودنتو احساس نکرده بودم.نمی دونم چرا شاید چون توی مسافرت به وجود تو احتیاج داشتم نه...
  • 757
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • صفحه 24
  • 25
  • 26