وقتی زخم میخوری
وقتی هرکی بهش اعتماد میکنی و بهش تکیه میکنی جاخالی میده
وقتی پشت هم روزگار برات بد رقم میزنه و تو محکومی به پذیرش سرنوشت.
وقتی همه ی اینا تو دوران بلوغ فکریت اتفاق میافته و تصویر تو از دنیا به اینشکل ساخته میشه.
بعد همه ی این اتفاقا تو دیگه آدم قبل نیستی و نمیتونی باشی!
دیگه خودتم خودتو نمیشناسی چه برسه به ....
نه اینکه بخوای بهونه بیاریو عالمو آدمو مقصر بدونی توی چیزی که بهش تبدیل شدیا.نه....
ولی خب این شرایط و اتفاقات تاثیر زیادی داره لامصب.
الان یه عده میان میگن شرایطو ما میسازیم و خواستن توانستن است و این صحبتا !
ولی اجازه بدید این تریبون رو ازتون بگیرم و نزارم اینارو بگید.
مرگ آدما دست ما نیست.بد بودن یه سری از اطرافیانمون دست ما نیست.اینکه تو چه جامعه ای به دنیا بیاییم و تو چه خانواده ای با چه دینی،فرهنگی،موقعیتی و ...دست ما نیست.خیلی چیزا دست ما نیست و تاثیر پررنگی داره رو زندگیمون قبول تغییر همه ی این شرایط و تبدیلش به شرایط ایده آل خودمون دست ماست اما حتی توی رسیدن به شرایط ایده آل هم برابری وجود نداره یکی برای رسیدن به شرایطش باید ده تا تلاش کنه یه نفر صدتا یه نفر هیچی!
از کجا رسیدم به کجا رو نمیدونم ولی خواستم بگم من خودمم خودمو نمیشناسم عزیزم شما که جای خود داری :)
بیتا