گاهی اینقدر دلتنگت هستم که دلم می خواهد نامت را پشت هم و بی فاصله بر روی کاغذ بنویسم.
اما مگر با کاغذ می شود زندگی کرد؟
می خواهم به جایی سفر کنم که می گویند شهر عشق است و جای عشاق.از تو خواهش می کنم با من سفر کن تا دلم را پیش تو جا نگذارم .مگر می شود در شهر عشق بی دل عاشقی کرد؟
این روز ها درونم را هر چه جست و جو می کنم چیزی جز یک حفره تاریک و ژرف نمی بینم.نمی دانم چرا!!!اما تمام چیز های اطرافم در حاله ای از غبار قرار گرفته اند.
و تنها چیزی که برایم واضح مانده تنهایی من است.