1396/12/09 سقوط

درست یک هفته پیش همین ساعتا غرق خون و گیج و منگ ناشی از سقوط از یک طبقه ارتفاع تک و تنها رو زمین افتاده بودم.فقط انقدری جون داشتم که خودمو بکشونم تا گوشیم که کسی از حالم باخبر کنمو همینجوری اینجا از حال نرم. زنگ زدم اورژانس و تمام راه توی امبولانس تا بیمارستان و تمام مراحل پذیرش و عکس برداری و..... اولین سوالی که میکردند ازم 

"کسی رو نداری بهش زنگ بزنی؟”

من: نه.

حالا که بعد از یک هفته هنوز درگیر دکتر و مطب هستم اخرین یادگاری من از نود شیش شده یک عالمه کبودی روی بدن و صورتم یه بینی شکسته و گچ گرفته و بخیه خورده دو تا دندون شکسته یه مچ دست و لگن آسیب دیده.

حالا که بهترم به خانوادم گفتم که دور بودن ازم و دستشون کوتاه اما حالم بده از اون لحظه های که معرفت هیچکیو نمیدیدم در اون حدی که اگه تو حال بد بهش زنگ بزنم خودشو بهم میرسونه و میتونه دست یاری باشه برام