گفتند که از افسردگی بنویسیم

افسردگی یعنی یه کرختی مزمن تو تموم لحظه ها ،وقتی دارم میخوابم غذا میخورم دوش میگیرم قدم میزنم موزیک گوش میکنم یا حتی میخندم... یعنی روزها و روزها و روزها توی تخت چمباتمه زدن یعنی یه بیتفاوتیِ خاصِ عجیبی نسبت به همه ی اتفاقات خوب و بد که دیگه مهم نباشه چی شده ،چی میشه،یا چی قراره پیش بیاد،یعنی روزی ده بار مردن توی خیابون، تراس ،کافه و...یعنی زل زدن های طولانی به هیچ کجا و فکر کردن به هیچی