افشین یداللهی


تو مال منی

خودم کشفت کرده ام

تو با "من" میخندی 

با "من"گریه میکنی

درد دلت را با "من" میگویی


دیوانه!

دلت برای "من" تنگ میشود

ضربان قلبت با "من" بالا میرود

با سکوتم

با صدایم

با حضورم

با غیبتم


تو مال منی

این بلاها را خودم سرت آورده ام

به "من" میگویی دوستت دارم

و دوست داری آن را 

از زبان "من"

فقط "من" بشنوی

برای که میتوانی مثل بچه ها ناز کنی

نازت را بخرد

و به تو دست نزند؟

چه کسی با یک کلمه 

یک نگاه 

دلت را میریزد

بعد خودش آن را جمع میکند و سرجایش میگذارد؟

چه کسی احساست را تر و خشک میکند؟

اشکت را درمیاورد

بعد پاک میکند؟

چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی

تا ته آن را نفس میکشد؟

دیوانه!

"من" زحمتت را کشیده ام

تا بفهمی هنوز میتوانی

شیطنت کنی

انتظار بکشی

تپش قلب بگیری

عاشق شوی

تو حق نداری

خودت را از من 

و من را از خودت بگیری

تو حق نداری 

"خودت" را از خودت بگیری

من شکایت میکنم از طرف هردویمان

از تو

به تو...


چه کسی قلب مرا آب و جارو میکند؟

دانه میپاشد

تا کلمات،مثل کبوتر

از سرو کولم بالا بروند؟

چه کسی همان بلاهایی که من سر تو آوردم 

سر من آورده؟

من مال توام

دیوانه!

زحمتم را کشیده ای

کشفم کرده ای....نترس

 چند سوال میپرسم و میرم

یک:چند سال پیرت کرده اند؟

دو:چند سال جوانت کرده ام؟

سه:از دلت بپرس مال کیست؟

چهار:اگر جای خدا بودی با ما چه میکردی؟

پنج:کجا برویم؟

دستت را به من بده.....