تو چه میدانى بین لاک و ناخنم چه رازهایى وجود دارد

چه میدانى در خانواده مذهبى زندگى کردن یعنى چه

تو چه از درد زیر شکمم و درد پریودىِ هر ماهم میدانى 

تو چه میدانى از دانشگاه تا خانه چند چشم از زیر مانتو ام تا سینه و باسنم میرسد

تو چه از چشم هاى مردانه در کوچه هاى خلوت و تاریک میدوانى که سرم هوار شدند

چه از لذت قدم زدن بر جدول ها و زیر بارون میدانى

تو از کفش هاى پاشنه بلندم فقط صداى تق تقش را میشناسى که گوش سکوتِ آخر شب را آبستن صدا میکند

لذت در گوشى حرف زدن را درک نمیکنى

نمیدانى چقدر اعتماد کردن سخت است

چه میدانى زیر بار حرف پدر و برادر بزرگ بودن یعنى چه

تو چیزى نمیدانى، وقتى بخاطر ترس پدر و مادرم از حرف در و همسایه به سلیقه آن ها زندگى کردم

وقتى بین این تبعیض جنسیتى میسوختیم تو در حال مست کردن و لایى کشیدن با ماشین پدرت لا بلاى ماشین هاى شهر بودى

تو از گشت امنیت اخلاقى چه میدانى وقتى تحقیرم میکنند و کشان کشان من را میبرند و تو فقط نگاه میکنى

تو از درد متلک هایى که میشنوم از چشم هایى که دنبال قدم هایم خیره میمانند و ذهن هایى که تمام من را لخت بر تختى میبینند چیزى نمیدانى

درد ازدواج اجبارى

درد تبعیض جنسیتى

درد نابرابریمان

درد حس یک نیاز جنسى بودن

درد فکر کردن جاى تو

درد سنگینى نگاه مردم شهر

درد تجاوز هایى که به روح و جسم و حریم خصوصیمان شد

از حجاب اجبارى

عقاید اجبارى

من زیر بار تمام این درد ها یک قدم هم به عقب بازنمیگردم

روبرویت زانو نخواهم زد و با تمام این ظلم هایى که بر من شد فرزندانم را همچون کوروش و میترا بار میاورم

#ارمیاچناری