داشتم به این فکر میکردم من خیلی دیر قید آدم ها رو میزنم اما اگه قیدشونو بزنمبرام برگشت پذیر نیستن.
بعد به این فکر کردم که انقدر این کارو دیر انجام میدم و آستانه ی صبر و تحملم زیاده که اون آدما تو مخیلشونم نمیگنجه که مثلا منی که فلان کارو کردن باهامو بخشیدمشون توانایی اینکه قدیدشونو بزنم داشته باشم.در واقع به پشتوانه علاقم بهشون و صبر زیادم کم کم دست به کارای بدتری میزنن.و بعد یه روزی بعد از یه اتفاقی که معمولا خیلی ساده تر و معمولی تر از کارای زشت دیگشونه،
من میبرم!
یهو قیدشونو میزنم و برامتموم میشن!
و جالب اینجاست که دقیقا تو همین لحظه ست که اونا میفهمن چه آدم ساده و خربشوی خوبی رو با طَمَع گندکاریی که داشتن از دست دادن!
بیتا