فاجعه ی دیگر ننوشتن

داشتم فکر میکردم که تازگی ها کمتر از ناراحتی ها دغدغه ها و غصه هایم مینویسم.و بعد فکر کردم که‌ کلا کمتر مینویسم و بعدترش شروع کردم و پست قبل را نوشتم.

دیروز فکر میکردم شاید وقتی این اتفاق وحشتناکِ کمتر نوشتن میافتد که دیگر حتی از نوشتن هم خسته شده باشی و حس کنی حالت را خوب تر نمیکند.وقتی که از صبح تا شب سر جمع سی جمله هم‌ حرف نزده باشی و پیش خودت فکر کرده باشی تا کی قرار است با نوشتن خودم را گول بزنم و سرگرم کنم؟

و بعدترش فکر کردم که نکند یک روزی اتفاق فاجعه انگیز دیگر ننوشتن رخ دهد!