دختری...

دختری در بند دیروز ها
در گیرودار افکاری گره خورده در گره ابروانش
دلتنگی هایش را زیر بغل میزند
و همه ی غم هایش 
همه ی دلتنگی هایش را
پشت سنگینی نگاهش
قفل سکوت میبندد

بیتا