گندمی هستم سخت دلشکسته

گندمی هستم که از دور نگام میکنن و علف هرز میبیننم.چون باورشون اینه که نباید اینجا گندمی وجود داشته باشه.برای همین حتی وقتی با چشماشون میبینن و با دستاشون لمس میکنن هم وجودمو باور نمیکنن! آدما وقتی فکری توی ذهنشون پیش فرض میشه اتفاقات رو اونطوری میبینن که میخوان اون شکلی که از قبل قرار بوده ببینن.فقط خداست که میتونه از پسشون بربیاد،متوجهشون کنه که بابا! این گندمه! ببینید دونه های طلاییشو! این که علف هرز نیست! و خدا هم که سرش شلوغ تر از این حرفاست...