بر سر دو راهی...

رفته بودم که به همه چیز خاتمه دهم اما انگار همه چیز شروع شد!

جنگ ها 

بحث ها

فکر مشغولی ها

عذاب وجدان ها

ترس ها

ابهامِ "آینده"

سنگینی بار "گذشته"

زجر آور بودنِ "حال"

رفته بودم بگویم "نمیشود" و تمام!

اما همه چیز دوباره شروع به جان‌گرفتن‌ کرد،شروع به جاری شدن...

آغاز دودلی ها اینجا بود.

پایانش هم باید همین جا باشد.