*از روزنه کوچک اما دل فریبی نگاهت میکردم

از پس پرچین های روزمرگی

از فراز تکاپو هایِ بی حاصلِ روزگار

نمیدانم شاید هم داشتم دید میزدم!

هرچه بود خوب بود

ذوقش از آن قند آب کن ها بود!

نمیدانم اسمش چیست

عشق

دوست داشتن

بعضی ها که کم لطف تراند هوس صدایش میکنند

شاید هم جنون

هرچه هست خوب است

ذوقش از آن قند آب کن هاست!

مینشینم روی نیمکتِ آرامش

برای آنکه طعم لحظه هایم را شیرین کنم

سماقِ خاطره های خوش مِک میزنم

لعنت به قار قار نابهنگام کلاغ ها!

دلشوره و نفرتی که به جانم می اندازند

من را

احساس سرشار و نابم را

خاطره های خوش را

میبلعند!

**با طعم دلداگی