زمستان

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر برنیارد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کسی یازی،به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت و سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون،ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کین است،پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است.....آی

دمت گرمو سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی،در بگشای

منم من،میهمان هر شب،لولی وش مغموم

منم من،سنگ تی پا خورده ی رنجور

منم،دشنام پست آفرینش،نغمه ی ناجور

نه از رومم،نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم

بیا بگشای در،بگشای،دلتنگم

.....

(اخوان ثالث)