احساس خفگی میکنم
پاشو گذاشته بیخ گلومو فشار میده
میخواد اکسیژن رو
میخواد زندگی رو ازم بگیره
خسته شدم از این باید و نباید ها
این قانون ها و مرزهایی که برای خودمون یا دیگران میسازیم
حرفایی میزنیم که خودمونم بهش اعتقاد نداریم
اما به اجبار پاش وایمیستیم تا از محدوده ای که انگار تنها و تنها برای زجز دادن و شکنجه دادن خودمون و اطرافیانمون ساختیم خارج نشیم.
قانونای که توی هیچ کتاب و دین و عرفی نوشته نشده
قانونایی که نه معیار انسانیت هستن نه مذهب نه معیار اخلاق نه عرفان و نه هیچ مکتب دیگه ای.
تنها محدودیت های از روی تحجر و تعصب های مضحک.
همین خط قرمز هایی که بی دلیل هستن و دید آدم رو نسبت به خیلی چیزا تغییر میدن
همینایی که روح آدم رو آزار میدن.
همینایی که باید ازشون ترسید.