تا کشف عطر گندم



دشوار بود و شیرین

بی عیب و زخم خورده

یک سال با تو بودم

یک عمر دل سپرده


یک لحظه غفلت از من

یک عمر بی قراری

در عمق چشمهایت

برقی عجیب داری


یک سال ذره ذره

طعم تو را چشیدم

تا استوای خورشید

تا تشنگی دویدم


وقتی که از تو گفتم

یک شعر بی اراده

طوفان چنین شد اغاز

با یک سلام ساده


با یک سلام ساده

در واژه رخنه کردی

احساس عاشقی را

در من برهنه کردی


می جویمت همیشه

تا کشف عطر گندم

تا کشف اولین حرف

تا واژه تا تکلم


یک سال با تو یعنی

پرواز پشت پرواز

یلداترین شبم را

با بوسه ای بیاغاز


پرچین مرا بشکن

با عطر تنم خو کن

دنبال تو میگردم

اغوش فراسو کن


از:علی احمدی