تهی اما سنگین

شاید کمی طولانی بشه چون خیلی چیزا توی ذهنمه شایدم حرفام توی این همه شلوغی جملات مرتب نشه که بخوام بنویسمشون. اما اگه طولانی شد درد دیگه ببخشید خوشحال میشم تا اخرش رو بخونید.در ضمن قصد توهین و جسارت به هیچ یک از دوستان رو ندارم ازم دلگیر نشید.

توی وب روزهای زندگی خوندم« که خوبی حتی اگه نصفه نیمه هم باشه خوبه. خوندم خوبی کنیم و نگیم خوبیه ناقص به درد نمیخوره.»وقتی نوشتش رو خوندم قانع شدم حتی الان هم به درستی حرفش ایمان دارم اما تلنگری شد برای مرور خاطراتی که هر چه با خودم کلنجار میرم نمیتونم به نصفه نیمه ایرانی بودنم افتخار کنم.شأن ایران و ایرانی فراتر از این حرف هاست.

ذکر مصیبت 



همه ی افتخار ما ایرانی ها تمدن و فرهنگ غنیمونه ما به گذشته، به اقتدارمون افتخار میکنیم.اما حتی سعی نمیکنیم کمی از اون فرهنگ، از اون تمدن، از اون اقتدارو داشته باشیم.

شرمم میگره وقتی توی تخته جمشید توریستی که اصلا نمیدونم از کدوم کشور بود اطلاعات بیشتر و دقیق تری نسبت به مردمی از همین خاک و سرزمین درباره ی  تمدن و گذشته ما داشت.دردم میگره وقتی همون توریست ها برای گذشته ی ما،برای سرمایه های ملی و تاریخی ما بیشتر ارزش و احترام قائل میشن، تا پدری از ایران که بچه اش رو بغل می کنه میزارش طرف دیگه منطقه حفاظت شده تا پسرش درحالی که بستنی قیفیش دستشه، بره روی مجسمه ای که شناسنامه ی ایرانی بودن همه ی ماست عکس بندازه .و بعدها با نشون دادن به اشنایان افتخار کنه که ماموران تخته جمشیدو دور زده و تونسته این عکسو بندازه. که شک ندارم اون پسر بچه وقتی بزرگ بشه یا نمونه دیگری از پدرش میسازه یا با دیدن اون عکس از داشتن همچین پدری شرمنده میشه.....

وقتی از دور ستون های تخته جمشیدو میبینم که انگار اسمون رو شکافتن تک تک ذرات بدنم میخوان فریاد بزنن من ایرانی هستم فرزند کوروش و به ایرانی بودنم افتخار میکنم .اما همین که از نزدیک تماشا میکنم میبینم که اصغر و ممد در فلان سال به اینجا اومدن، و واقعا نمیدونم که ایا حظورشون در این مکان ارزشمندتر از تمامی داشته ی ما برای اثبات تمدن چندین هزار سالمونه!!! که البته این فقط نمونه ای بود ، سنگ های تخته جمشید پر است از این خاطراتی که نمیدونم باید چه اسمی روشون بزارم.دیگه وجودم نمیخواد بگه من ایرانیم، از همین تبار اصغر ها و ممد ها .دیگه نمیدونم باید به ایرانی بودنم افتخار کنم، یا نه!؟و تمام مسیر باقی موند رو با بغضی که توی گلومه ادامه میدم بغضی که در اخر با همراهی اسمون شکست و چقدر باران از بام ابی تخته جمشید زیبا بود.....


وقتی روی سی و سه پل قدم میزنم نه زیبایی و عظمته پل چشمم رو میگره، نه ارامش و وسعت زاینده رود.چشمم میخوره به قلبی که یک تیر از وسطش رد شده و زیرش نوشته شده A.M که باید بگم حتی یک اجر از بی نهایت اجر های سی و سه پل از این نوع الطاف در امان نبوده اند و هزارن مثال دیگر......

زبان پارسی ای که فردوسی برای زنده نگه داشتنش سی سال تمام زندگیش رو گذاشت تا امروز من و تو عجم(گنگ و لال)نباشیم که اگه ما امروز فارس حرف میزنیم نه عرب مدیون فردوسی هستیم،امروز خودمان شده ایم همان تجاوزگران عرب و مغول که فرهنگ خودمان را به تاراج برده ایم و چنان از در هم امیختنه فارسی و انگلیسی لذت میبیریم که انگار نشانه ان است که ما چه انسان های فرهیخته و ممتازی هستیم !!!!!و به نظرمان هر که از این قبیل کلمات بیشتر در محاوراتش استفاده کند انسان باسوادتری است!!!شاهنامه ای که گذشتگان ما در مکتب از بر میکردند ما امروز حتی داستان هایش را به نثر هم نمیدانیم چه برسد به انکه بیتی از ان را از بر باشیم یا حتی بخوانیم....

ما نسل شیرین ها و فرهاد های دو روزه هستیم.ما نسل لیلی ها مجنون های تیغ به دست .ما نسلی هستیم که حافظ را با فال عاشقانه اش میشناسند.نسلی که از خیام تنها می را به ارث برده اند.ما نسلی هستیم که اگر مثنوی در خانه هم داشته باشیم درون قفسه هایمان خاک میخورد.ما نسل رستم های چاقو کش،سیاوش های خیانتکار،ارش های بی کمان هستیم.ما نسلی هستیم که از سعدی تنها منت خدای عز و جل اش را میدانیم.

ما فرزندان بو علی سینا،نظامی،خیام،فردوسی،سعدی،حافظ،زکریای رازی،غیاث الدین........ما فرزندان کورش هستیم.

پس چرا تنها چیزی که از ان ها به ارث بردیم نامشان در تاریخ است!؟اگر متمدن هستیم !اگر فرهنگ غنی داریم!جز این است که باید این تمدن و فرهنگ را خرج محافظت از خودش،از سازندگانش کرد!!؟؟ پس چرا اینقدر تهی هستیم!!!؟؟؟؟

تهی اما سنگین......